محل تبلیغات شما

پیامهای قرآنی



بسمه تعالی

بیانیه ی انتخاباتی شماره ی 3 حمیدمظاهری راد(حوزه ی تبریز،آذرشهر و اسکو)

 و به واقع همانگونه که امام راحل فرمودند : این محرم و صفر است که اسلام عزیز را زنده نگه داشته است.اصلاح طلبی هستم که به اصولگرایی به سیاق جریانی که خود را منتسب به آن نموده و از تخلفات وزیری که هزاران میلیارد از سهم مردم در وزارت تحت سیطره اش ی شده براحتی می گذرد معتقد نبوده و در زندگی اصولی را سرلوحه ی خویش قرار داده ام که سیدالشهدا جان خود و خاندان شریفش را فدای آن نمود.این مملکت در شرایط حاضر به فدایی سینه سرخی نیازمند است که هدفش ارتزاق سفره های خالی مردمی باشد که به قول امام راحل از امت پیامبر برترند.در زندگی با چراغ خاموش حرکت ننموده و در راه معبود،بهانه های واهی نیاورده و بذل جان را کمترین پاسخ به نعمات پروردگار علی الخصوص نعمت عظمای فرصت زیستن در این کره ی خاکی دانسته ام.امروز غسل شهادت نموده ام تا بمانند تمامی عمرم عافیت طلبی و محافظه کاری را کنار بگذارم.مسئولین اگر به فریادهای بیست ساله ی من گوش میکردند حداقل در شهر تبریز فساد اداری امروز به حداقل میزان خویش تقلیل می یافت.میخواهم در ابتدا جهت تنویر افکار عمومی اعلام دارم که اعتقاد شدیدی به آرمانهای امام راحل داشته و تحت هیچ شرایطی راضی به این نیستم که بیانیه ها،مقالات و مطالبم(بالغ بر بیست هزار) توسط بیگانگان انعکاس یابد.در کل تریبون اصلی ام وبلاگهایم (بالغ بر صد وبلاگ فعال) بوده و تحت هیچ شرایطی نمی خواهم از منبر یزید (بیگانگان) حرفهایم بوق و کرنا گردد.وقتی جریانات مختلف ادعای همسویی با مردم نموده اند و در عمل مقابل مردم قرار گرفته اند بنده در کنار مردم بوده ام در هر جایی خدمت نموده ام دایره و گستره خودی ها را بقدری وسیع گرفته ام که بجز بدخواهان همه بتوانند وارد گود گردند.مجبورم بگویم که گلوگاه های فساد را در تمامی ادارات می شناسم و حداقل در شهر تبریز میتوانم در عرض چند ماه حکمرانی خوب را به منصه ظهور گذاشته و مفسدین و دست اندازی کنندگان به بیت المال را شناسانده و یار مقام معظم رهبری در این کلان شهر متصل به ایران اسلامی باشم.چرا باید کسانی که حقایق را می گویند بایکوت گردند؟دوستان شهیدم هر لحظه مرا بسوی خویش می خوانند.منافقین اصلی در این مملکت طبق آیه های سوره ی مبارکه ی بقره کسانی اند که هر روز در لباسی ظاهر میگردند و با به قدرت رسیدن هر جناح و گروه بهره ی خویش را از آنان می برند.فتنه گران و منحرفین اصلی در این مملکت کسانی اند که موجبات فاصله یافتن یاران امام و رهبری معزز را از همدیگر سبب شدند تا به منافع مادی خویش برسند.بنده در تمامی نوشته هایم دلجویی و وحدت را بین دستداران واقعی انقلاب خواستار شده ام.خطر اصلی آتیه ی نظامی که با خون هزاران شهید آبیاری شده همین رانت خواران و چپاولگران و ریا کارانند.بارها منادیان دروغین عدالت طلبی را سر سفره ی سرمایه سالاران دیده و خون دل خورده و شکایت خویش را کنار مزار یاران شهید خویش به آنان عرضه نموده ام.مگر مولای ما علی (ع) بارها کارگزاران خویش را به جهت حضور در سر سفره ی سرمایه داران مواخذه و عزل نفرمودند؟ من یک تنه آمده ام،متفاوتم و فریب نمی خورم و با هیچ گروه و حزب و جریانی عهد اخوت نبسته ام و آنقدر شجاعت دارم که در قطع ید اغیار از بیت المال از خود و خاندان خویش آغاز نمایم.در این راه به فضل پروردگار که حق بندگی اش را ادا ننمودم وثوق کامل داشته و خیر امت را در این راهی که برایم سخت و دشوار خواهد بود یافته ام.شاید حضورم بدلیل متفاوت بودن ایران را در بهت و حیرت فرو برد.از آن جهت احساس خطر اصلی کرده و حاضر شده ام که می بینم ضدانقلابیون واقعی (نه معترضین و منتقدین) میخواهند دلیل کاستی های فراوان را امام و راه آن عزیز سفر کرده معرفی کنند.مطمئنم که آنان که با شخصیت بنده ناآشنایند در عجب مانده اند که چنین شخصیتی با دیدگاههای اصلاح طلبی در هیچ اجتماعی به نفع هیچ جریانی حضور نداشته و در هیچ گروه و حزبی فعال نبوده است.آنچه که مرا واداشت تا باقیمانده ی عمر خویش را در این راه سپری نمایم دینی بوده است که به شهدا دارم و میخواهم در جهت عملیاتی نمودن شاخص های حکمرانی خوب در مملکت اسلامی قدم بردارم.میخواهم تریبون واقعی مستضعفین باشم و این اطمینان را میدهم که همچنانکه در مراکز دیگر همچون عرصه های هنری،ورزشی،اجتماعی،نظامی و ی که تا بحال فعال بوده ام بتوانم خدمتی نمایم و دولتمردان و مجلسیان را به تمکین در قبال تز اصلی ام حکمرانی خوب نمایم دیگر در هیچ انتخاباتی حتی انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا نگردیده و به راه خویش خواهم رفت.باری دیگر هشدار میدهم که با هیچ قدرت و ثروتی پای حقوق مردم معامله نخواهم نمود.ایستاده ام و این ایستادگی را از شهدا و سلاله ی دارم که به آن متصلم.تنها فردی در میان کاندیداها هستم که تمام زندگی ام را بصورت شفاف منتشر نموده ام.علاوه بر اهدافی که در گذشته و بیانیه هایم بیان نموده ام اهداف زیر را نیز مد نظر خواهم داشت

1- فداکاری در راه عزت و سربلندی میهن و جوانان

2- متاسفانه اهالی اندیشه و اصحاب علم وهنر بدلیل عدم توجه دولت به حاشیه رانده شده اند بنده در ماههای قبل با خیل عظیمی از مخترعین و مکتشفین و نخبگان دیدار داشته و به چشم خویش شاهد آن بوده ام که بدلیل عدم استقبال دولت از طرح ها و پروژه هایشان شدیدا سر خورده شده و حتی افسردگی گرفته اند بنده صدای گویای این قشر فرهیخته نیز خواهم بود.

3- میتوان به بهترین وجه و در اسرع وقت سامانه ای طراحی نموده و وضعیت اقتصادی و مالی و برخورداری افراد را رصد نموده و بهره مندی هرکسی را معین کرده و افزایش و کاهش اموال اشخاص را مورد ارزیابی قرار داده و با شفاف سازی اطلاعاتی فساد را به حداقل میزان خود تقلیل داد.

4- درستی مسیری که انتخاب کرده ام چنان برایم معین و معلوم است که صدمات و لطماتی که در سختی آن کشیده ام برایم گوارا می باشد.1400 سال است که قافله سر دادگان و عشاق به زلالی و صافی راه ائمه اطهار ایمان و وثوق کامل دارند.خمینی کبیر از آن رنج می برد که متحجرین و غربزدگان هر یک به نوعی در مسیر تعالی ارزشها و در کل کرامت شخصیت بشری سد ایجاد می نمودند همو که دل پری از متحجرین داشت و بیان می داشت : روزی را مصطفی از کوزه ای آب نوشید کوزه را آب کشیدند چرا که من فلسفه می گفتم.

5- مردم این مرز و بوم نبایستی دغدغه ی تامین آتیه ی زندگی خود و فرزندانشان را داشته و امروز خویش را جهت سرمایه گذاری فردای نامعلوم از دست بدهند.طوریکه به آفت مال اندوزی دچار گردند.

6- در شان ملت ایران نیست که صف های پمپ های گازش کیلومترها درازا داشته و مردمان دیار عبودیت از طبقه های مختلف گرانبها ترین زمان خویش را در این صف ها سپری کنند.

7- همه ی مردم ایران می بایست از حقوق مساوی بهره مند گردند اگر فردی بجهاتی از رانت قرار گرفتن در شغلی بهره مند میگردد دیگران نیز می بایست در صورت بیکاری از مبلغی بصورت ماهانه و برخورداری از مزایای ویژه بهره برند و هیچکس بدون درآمد حداقلی باقی نماند.

8- چرا وقتی می خواهی خرید و فروشی ملکی و غیره نمایی واسطه گران و بنگاه ها چنان عرصه را برایت تنگ می کنند که اغلب خریداران و فروشندگان  قادر به رودررویی هم نمی شوند آیا وقت آن نرسیده که از این سوداگران خلع ید گردیده و سامانه هایی ایجاد شوند که دو طرف معامله براحتی با هم مذاکره کرده و به توافق برسند.


در جهت یاری و کمک به هموطنان عزیز و نیز ارائه آموزش های لازم در جهت پیشگیری از ابتلا عزیزان به ویروس کرونا کانال تلگرامی با آیدی زیر را راه اندازی نموده ایم که اطلاعات جامع و کافی را در مورد ویروس "کرونا" منتشر می نماید. @salamat14   
 آیدی ادمین @hmazahere

با ورود به اینستاگرام اینجانب حمید مظاهری راد و ثبت درخواست تان مقالات متعدد در زمینه های یاد شده را بصورت رایگان درخواست دارید.ضمنا آیدی تلگرام اینجانب نیز hmazahere@ برای همین منظور و خدمت رسانی در اختیارتان قرار می گیرد.معتقدم که زکات علم نشر آن می باشد.

در ضمن دهکده سلامتی خدمتی دیگر در جهت گام نهادن به دنیای متفاوت با مشخصات زیر در اختیارتان خواهد بود.

دهکده سلامتی مظاهری راد:
دهکده سلامتی را به دوستان خود با آدرس زیر معرفی کنید چرا که این گروه تلخیصی از مطالب ضروری برای سلامتی تان میباشد. در این گروه تحت هیچ شرایطی تبلیغ انجام نگرفته و فقط مسائل مهم و کاربردی منتشر میشود.دوستان عزیز می توانند در صورتیکه مشکلی درمانی داشته و یا خواهان پیشگیری و درمان هستند با شماره ی تلفن اینجانب 09144075611 از طریق تلگرام مشکل خویش را مطرح سازند تا از طریق کارشناسان و متخصصان پاسخ مناسب دریافت دارند. این گروه نیازهای مهم سلامتی شما را تا حد زیادی برطرف کرده و زندگی بهتری را با این گروه تجربه نموده و گره های روانی و امراض جسمانی تان تا اندازه ی زیادی برطرف میشود.
https://telegram.me/salamat14

و آیدی salamat14@


زنده یاد دکتر امیرناصر کاتوزیان (پدر علم حقوق ایران ) :

 سر تا پایم را خلاصه کنند
 می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان‌
یا حتی "غباری" بر پنجره

اما مرا از این میان برگزیدند :
 برای" نهایت"
 برای" شرافت"
 برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
 " نفس کشیدن "
 " دیدن "
 " شنیدن "
 " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :
 برای" قرب "
 برای" رجعت "
 برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
 به" انتخاب "
 به" تغییر "
 به" شوریدن "
 به" محبت "

وای بر من اگر قدر ندانم…

بهترین و کامل ترین دفترچه راهنمایی که برای انسان طراحی شده قرآن کریم است. در این کتاب آسمانی بهترین روش‌های ممکن در اختیار انسان قرار داده شده تا اینکه انسان به وسیله آن به برترین جایگاه و منزلت انسانی برسد. خداوند متعال در خصوص راهبری و هدایت بخشی قرآن کریم می فرماید: وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمینَ؛[نحل :89] و ما قرآن را كه بیان‏كننده هر چیزى است و هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است بر تو نازل كرده‏‌ا‌یم.» در این نوشتار مختصر سعی داریم در مورد برترین و زیباترین نعمتی که خدای متعال در اختیار انسان قرار داده صحبت کنیم. با اندک توجهی در نعمت هایی که خدا به انسان ارزانی داشته به روشنی می‌توان به این مطلب دست یافت که همه نعمت‌ها از زیبایی و ارزش بالایی برخوردار هستند؛ چرا که این نعمت‌ها در جهت رفاه و آسایش انسان می‌باشند، تا اینکه انسان روزگار را به سختی و مشقت نگذراند. در مورد ارزش گذاری نعمت‌هایی که در اختیار انسان است این سوال مطرح می‌شود که کدام یک از جایگاه برتری برخوردار می‌باشند؟برای جواب این سوال خوب است کارایی نعمت هایی که در اختیار انسان است را مورد مطالعه قرار دهیم. بعضی از نعمت ها که در اختیار انسان قرار داده شده با توجه به اهمیت و فوائد فراوانی که دارند بیشترین استفاده‌ آنها مختص به زندگی دنیایی است.خدای سبحان در سوره مباركه الرّحمن» فهرستی از موجودات جهان آفرینش و مجموعه‌هایی از نعمت های مادی و معنوی خود را بیان می‏‌فرماید؛ از دنیا و آخرت، از انسان و فرشته و جنّ، از آفرینش انسان و سیر كمالی او، از بهشت و سعادت های ابدی، از نعمت‌های ظاهری و باطنی ودر صدر این سوره و پس از ذكر صفت رحمانیّت» خداوند، سخن از تعلیم قرآن به انسان در میان آمده است. الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ؛ [الرحمن/4-1] خداى رحمان، قرآن را یاد داد. انسان را آفرید، به او بیان آموخت.»این آیات نورانی نشانگر این نكته است كه قرآن كریم، اولین و مهم‏ترین و پربارترین نعمت الهی است؛ زیرا انسان، تنها در سایه تعلیم خداوند و دریافت و تلقّی قرآن، به كمال نهایی خویش می‏رسد و تا قرآن نباشد، كسی به مقام انسانیّت راه نمی‏یابد.[1]
 جایگاه و اهمیت قرآن
همان طور که در ابتدای سخن نیز بیان شد بعضی از نعمت ها بیشترین کارایی و اثر آنها در دنیا خلاصه می‌شود، ولی این مطلب در خصوص قرآن کریم صادق نیست؛ چرا که خدای متعال در آیات نورانی قرآن مجید بهترین برنامه و آخرین نسخه شفا بخش خود را به بندگان ارزانی داشته که با به کار بستن فرامین شفا بخش آن می‌توان به سعادت دنیا و آخرت نائل شد. خدای متعال در آیات فراوانی جایگاه و اهمیت و ارزش این نسخه شفا بخش را این چنین بیان می‌فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُوْمِنِینَ؛ [یونس آیه/ 57] ای مردم، برای شما از جانب پروردگارتان موعظه ای آمد و شفایی برای آن بیماری که در دل دارید و راهنمایی و رحمتی برای مومنان.»
 قرآن وسیله هدایت انسان
هیچ نعمتی توان مقایسه و مقابله با قرآن را ندارد چرا که خدای متعال آن را برترین وسیله هدایت معرفی می‌نماید: ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ؛ [بقره/2] این است كتابى كه در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است». سرتاسر قرآن در بردارنده‌ آیات نورانی است که راه و رسم زندگی الهی و نوید حیات ابدی را به انسان بشارت می‌دهد. جناب سید رضی در کتاب شریف نهج البلاغه از امام علی علیه السلام در خصوص شأن و منزلت قرآن این چنین می فرماید: إنَّ اللّه سبحانَهُ لَم یَعِظْ أحَدا بمِثلِ هذا القرآنِ؛[2] خداوند سبحان هیچ كس را به چیزى چون این قرآن اندرز نداده است.»
 قرآن نسخه شفا بخش انسان
از آنجا که بیماری‌هایی که انسان با آن مواجه می‌شود تنها در بیماری‌های جسمی خلاصه نمی شود، بلکه خطرناک‌ترین بیماری ‌هایی که می تواند انسان را در معرض هلاکت و نابودی قرار دهد بیماری‌های روحی و روانی است خدای متعال قرآن را شفای آن امراض خطرناک قرار می‌دهد و می‌فرماید: وَ نُنَزِّل‌ُ مِن‌َ الْقُرْءَان‌ِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَة‌ٌ لِّلْمُوْمِنِین‌َ وَ لاَ  یَزِیدُ الظَّـَـلِمِین‌َ إِلآ  خَسَارًا؛ [اسرأ/82] قرآن را نازل می‌كنیم كه شفا و رحمت برای مومنان است‌».امام على(علیه السلام) در سخن بسیار جامع این حقیقت شفا بخشی قرآن را با شیواترین عبارات بیان فرموده است: فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلى لاَ وائِکُمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفاءً مِنْ أَکْبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلالُ»؛ [3] (از این کتاب بزرگ آسمانى، براى بیمارى هاى خود شفا بخواهید و براى حل مشکلاتتان از آن یارى بطلبید؛ چرا که در این کتاب درمان  بزرگترین دردهاست: درد کفر، نفاق، گمراهى و ضلالت».
 راهنمایی صادق و نیکو
بهترین و کامل ترین دفترچه راهنمایی که برای انسان طراحی شده قرآن کریم است. در این کتاب آسمانی بهترین روش‌های ممکن در اختیار انسان قرار داده شده تا اینکه انسان به وسیله آن به برترین جایگاه و منزلت انسانی برسد. خداوند متعال در خصوص راهبری و هدایت بخشی قرآن کریم می فرماید: وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمینَ؛[نحل :89] و ما قرآن را كه بیان‏كننده هر چیزى است و هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است بر تو نازل كرده‏‌ا‌یم.»‌در کتاب شریف نهج البلاغه جناب سید رضی در خصوص هدایت بخشی قرآن کریم از امام علی(علیه السلام) این چنین نقل می‌کند: اِنَّ اللّه‏ تعالى اَنْزَلَ كِتابا هادیا بَیَّنَ فیهِ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ، فَخُذوا نَهْجَ الْخَیْرِ تَهْتَدوا وَ اَصْدِفوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدوا؛ [4] خداى تعالى كتابى راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت. پس راه خوبى را پیش گیرید تا هدایت شوید و از راه بدى دورى جویید تا به مقصد برسید.»
 سخن آخر
نکته بسیار مهمی که در خصوص این نعمت ارزشمند الهی باید مورد توجه قرار داد این است که، نباید برخورد و استفاده ما از این کلام الهی به شکل یک کالا و تجارت باشد، به این معنا که تنها به دنبال بهره بردن از ثواب قرائت آیات نورانی آن باشیم، بلکه سزاوار است با تدبر و تفکر در آیات نورانی و انسان ساز آن، روح خود را جلا داده و زنگارهای غفلت و دنیا زدگی را از روح و قلب دور سازیم؛ تا اینکه با زنده شدن قلب، روح زیبای الهی در کالبد جسمانی صفا و قوت یافته و پله‌ های کمال و سعادت با معرفت و شناخت واقعی طی شود.
پی نوشت ها:[1]. جوادی آملی، قرآن در قرآن، ص 23.[2]. نهج البلاغة(صبحی صالح)خطبة 176، ص254.[3]. همان.[4]. نهج البلاغه، خطبه 167.
فاطمه محمدی

خداوند در آیات ۱۱۱ و ۱۱۲ سوره مبارکه توبه به بیان خصوصیات مؤمنان و خریداری جان و مال آنها پرداخته است.

خداوند در آیات ۱۱۱ و ۱۱۲ سوره مبارکه توبه» خود را خریدار جان و مال مؤمنان بیان کرده و می‌فرماید: در این داد و ستد پیروزی از آن شماست.

همچنین در آیه ۱۱۲ سوره مبارکه توبه» خداوند خصوصیات کسانی را که می‌توانند در راهش شهید شوند را بیان کرده است.

۱۱۱إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْراةِ وَ الإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ

۱۱۲التّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاکِعُونَ السّاجِدُونَ الآْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ

ترجمه

خداوند از مؤمنان، جان‌ها و اموالشان را خریدارى کرده، که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد؛ (به این گونه که) در راه خدا پیکار مى‌کنند، مى‌کشند و کشته مى‌شوند؛ این وعده حقى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى که با خدا کرده‌اید؛ و این است آن پیروزى بزرگ!

توبه‌کنندگان، عبادت کاران، سپاس گویان، سیاحت‌کنندگان، رکوع‌کنندگان، سجده‌آوران، آمران به معروف، نهى کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهاى) الهى، (مؤمنان حقیقى‌اند)؛ و بشارت ده به (چنین) مؤمنانى!

یک تجارت بى‌نظیر

از آنجا که در آیات گذشته، درباره متخلفان از جهاد سخن به میان آمد، در این دو آیه، مقام والاى مجاهدان با ایمان، با ذکر مثال جالبى، بیان شده است.

در این مثال، خداوند خود را خریدار، و مؤمنان را فروشنده معرفى کرده، و مى‌فرماید: خداوند از مؤمنان جان‌ها و اموالشان را خریدارى کرده، که در برابر این متاع، بهشت براى آنان باشد» (إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ).

و از آنجا که در هر معامله، پنج رکن اساسى» وجود دارد یعنى خریدار، فروشنده، متاع، قیمت و سند معامله، خداوند در این آیه، به تمام این ارکان اشاره کرده است.

خودش را خریدار»، مؤمنان را فروشنده»، جان‌ها و اموال را متاع» و بهشت را ثمن» (بها)، براى این معامله قرار داده است، اما طرز پرداخت این متاع را با تعبیر لطیفى چنین بیان مى‌کند: آنها در راه خدا پیکار مى‌کنند، و دشمنان حق را مى‌کشند، و یا در این راه کشته مى‌شوند و شربت شهادت را مى‌نوشند» (یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ).

در حقیقت، محل تحویل متاع، میدان جهاد است، اعم از جان، و یا اموالى که در جهاد مصرف مى‌شود.

و به دنبال آن به اسناد» معتبر و محکم این معامله، که پنجمین رکن است اشاره کرده، مى‌فرماید: این وعده حقى است بر عهده خداوند، که در سه کتاب آسمانى تورات، انجیل و قرآن آمده است» (وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْراةِ وَ الإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ).

البته، با توجه به تعبیر فِى سَبِیْلِ اللّهِ»، به خوبى روشن مى‌شود که: خداوند خریدار جان‌ها، تلاش‌ها، کوشش‌ها و مجاهدت‌هایى است که، در راه او صورت مى‌گیرد، یعنى: در راه پیاده کردن حق و عدالت، و آزادى و نجات انسان‌ها، از چنگال کفر و ظلم و فساد.

سپس، براى تأکید روى این معامله بزرگ اضافه مى‌کند: چه کسى وفادارتر به عهدش از خدا است»؟ (وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ).

یعنى؛ گر چه بهاى این معامله فوراً پرداخت نمى‌شود، اما خطرات نسیه را در بر ندارد؛ چرا که خداوند، به حکم قدرت، توانائى و بى‌نیازى، از هر کس، نسبت به عهد و پیمانش وفادارتر است، نه فراموش مى‌کند، نه از پرداخت عاجز است، و نه کارى بر خلاف حکمت انجام مى‌دهد، که از آن پشیمان گردد و نه العیاذ باللّه خلاف مى‌گوید.

بنابر این، هیچ گونه جاى شک و تردید در وفادارى او به عهدش، و پرداختن بها در رأس موعد، باقى نمى‌ماند.

و از همه جالب تر این که پس از انجام مراسم این معامله، همان گونه که در میان تجارت کنندگان معمول است، به طرف مقابل تبریک گفته، و معامله را معامله پر سودى براى او مى‌خواهد و مى‌فرماید: بشارت باد بر شما به این معامله‌اى که انجام دادید»! (فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ).

و این پیروزى و رستگارى بزرگى براى همه شما است» (وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ).

نظیر همین مطلب، با عبارات دیگرى در سوره صف»، آمده است، آنجا که مى‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَة تُنْجیکُمْ مِنْ عَذاب أَلیم * تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنّات تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنّاتِ عَدْن ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم:

اى کسانى که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتى راهنمائى کنم که شما را از عذاب دردناک رهائى مى‌بخشد؟! * به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جان‌هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این براى شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید! * (اگر چنین کنید) گناهانتان را مى‌بخشد و شما را در باغ‌هائى از بهشت داخل مى‌کند که نهرها از زیر درختانش جارى است و در مسکن‌هاى پاکیزه در بهشت جاویدان جاى مى‌دهد و این پیروزى عظیم است».

انسان از این همه لطف و محبت پروردگار، در حیرت فرو مى‌رود، خداوندى که مالک همه عالم هستى، و حاکم مطلق بر تمام جهان آفرینش است، و هر کس هر چه دارد از او دارد، در مقامِ خریدارىِ همین مواهبى که به بندگان بخشیده، بر مى‌آید، و اعطائىِ خود را به بهائى صد چندان مى‌خرد.

عجیب تر این که جهادى که باعث سربلندى خود انسان، و پیروزى و افتخار هر قوم و ملتى است، و ثمراتش سرانجام به خود آنها باز مى‌گردد، به عنوان بهاى این متاع شمرده است.

و با این که باید در مقابل متاع و بها، معادله‌اى باشد، این تعادل را نادیده گرفته و سعادت جاویدان را، در برابر یک متاع ناپایدار، که به هر حال فانى شدنى است (خواه در بستر بیمارى و خواه در میدان جنگ) قرار داده و از این مهم تر، با این که خدا از همه راستگویان راستگوتر است، و نیاز به هیچ‌گونه سند و تضمینى ندارد، مهم‌ترین اسناد و تضمین‌ها را براى بندگانش قائل شده است.

در پایان این معامله بزرگ، به آنها تبریک مى‌گوید، و بشارت مى‌دهد: آیا لطف و محبت و مرحمت از این بالاتر تصور مى‌شود؟! و آیا معامله‌اى از این پرسودتر وجود دارد؟

در حدیثى از جابر بن عبداللّه انصارى» مى‌خوانیم: هنگامى که آیه فوق نازل شد، پیامبر(ص)در مسجد بود، حضرت آیه را با صداى بلند تلاوت کرد و مردم تکبیر گفتند، مردى از انصار» پیش آمد و از روى تعجب از پیامبر(ص)پرسید: راستى این آیه بود که نازل شد؟

پیامبر(ص)فرمود: آرى.

مرد انصارى گفت: بَیْعٌ رَبِیْحٌ لانُقِیْلُ وَ لانَسْتَقِیْلُ: چه معامله پر سودى؟ نه این معامله را باز مى‌گردانیم، و نه اگر بازگشتى از ما بخواهند، مى‌پذیریم»! نه فسخ مى‌کنیم و نه فسخ را مى‌پذیریم.

همان گونه که روش قرآن مجید است، که در آیه‌اى سخنى را به اجمال مى‌گوید، و در آیه بعد به شرح و توضیح آن مى‌پردازد، در دومین آیه مورد بحث، مؤمنان را که فروشندگان جان و مال به خدا هستند، با نُه صفت بارز معرفى مى‌کند، یعنى خداوند با چنین فروشندگانى به معامله مبادرت مى‌کند:

آنها که توبه کارانند»، و دل و جان خود را به وسیله آب توبه، از آلودگى گناه شستشو مى‌دهند (التّائِبُون).

آنها که عبادت کارانند»، و در پرتو راز و نیاز با خدا، و پرستش ذات پاک او خودسازى مى‌کنند (العابِدُون).

آنها که در برابر نعمت‌هاى مادّى و معنوى پروردگار، سپاس مى گویند» (الحامِدُون).

آنها که از یک کانون عبادت و پرستش به کانون دیگرى رفت و آمد دارند» (السّائِحُون).

به این ترتیب، برنامه‌هاى خود‌سازى آنان در پرتو عبادت، در محیط محدودى خلاصه نمى‌شود، و به افق خاصى تعلق ندارد، بلکه همه جا کانون عبودیت پروردگار، و خودسازى و تربیت براى آنها است، و هر کجا درسى در این زمینه باشد طالب آنند.

سائِح» در اصل از ماده سیح» و سیاحت»، به معنى جریان و استمرار گرفته شده.

در این که منظور از سائِح» در آیه فوق، چه نوع سیاحت و جریان و استمرارى است، در میان مفسران گفت‌وگو است.

بعضى همان گونه که در بالا گفتیم، سائح» را به معنى سیر در میان کانون‌هاى عبادت گرفته‌اند، در حدیثى از پیامبر(ص)مى‌خوانیم سِیاحَةُ أُمَّتِی فِی الْمَساجِدِ: سیاحت امت من در مساجد است».

بعضى دیگر، سائِح» را به معنى صائم» و روزه‌دار گرفته‌اند زیرا روزه یک کار مستمر در سراسر روز است، در حدیثى مى‌خوانیم که پیامبر(ص)فرمود: إِنَّ السّائِحِیْنَ هُمُ الصّائِمُونَ: سائحان روزه دارانند».

بعضى دیگر از مفسران، سیاحت» را به معنى سیر و گردش در روى زمین»، و مشاهده آثار عظمت خدا، و شناخت جوامع بشرى، و آشنائى به عادات و رسوم و علوم و دانش‌هاى اقوام، که اندیشه انسان را زنده و فکر او را پخته مى‌سازد، دانسته‌اند.

بعضى دیگر از مفسران، سیاحت» را به معنى سیر و حرکت به سوى میدان جهاد، و مبارزه با دشمن مى‌دانند، و حدیث نبوى معروف: إِنَّ سِیاحَةَ أُمَّتِى الْجَهادُ فِى سَبِیْلِ اللّهِ: سیاحت امت من جهاد در راه خدا است» را شاهد آن گرفته‌اند.

سرانجام، بعضى آن را به معنى، سیر عقل و فکر در مسائل مختلف مربوط به جهان هستى، و عوامل سعادت و پیروزى، و اسباب شکست و ناکامى دانسته‌اند.

ولى، با توجه به اوصافى که قبل و بعد از آن شمرده شده، معنى اول مناسب‌تر از همه به نظر مى‌رسد، هر چند اراده تمام این معانى از این کلمه نیز، کاملاً ممکن است زیرا همه این مفاهیم در مفهوم سیر و سیاحت جمع است.

آنها که در برابر عظمت خدا، رکوع مى کنند» (الرّاکِعُون).

آنها که سر بر آستانش مى‌سایند و سجده مى‌آورند» (السّاجِدُون).

آنها که مردم را به نیکى ها دعوت مى‌کنند» (الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوف).

آنها که تنها به وظیفه دعوت به نیکى قناعت نمى‌کنند، بلکه با هر گونه فساد و منکرى مى‌جنگند» (وَ النّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَر).

و آنها که پس از اداى رسالت امر به معروف و نهى از منکر، به آخرین و مهم‌ترین وظیفه اجتماعى خود یعنى حفظ حدود الهى، اجراى قوانین او، و اقامه حق و عدالت قیام مى‌کنند» (وَ الْحافِظُونَ لِحُدوُدِ اللّه).

پس از ذکر این صفات نُه گانه، خداوند بار دیگر، چنین مؤمنان راستین و تربیت یافتگان مکتب ایمان و عمل را تشویق مى‌کند، و به پیامبرش مى‌گوید: این مؤمنان را بشارت ده»! (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِین).

از آنجا که متعلق بشارت ذکر نشده، و یا به تعبیر دیگر: بشارت به طور مطلق آمده است، مفهوم وسیعى را مى‌فهماند، که هر خیر و سعادتى را در بر مى‌گیرد، یعنى: آنها را به هر خیر و هر سعادت، و هر گونه افتخار بشارت ده!.

توجه به این نکته نیز لازم است که قسمتى از این صفات نُه گانه (شش صفت اول)، مربوط به جنبه‌هاى خودسازى و تربیتى افراد است، و صفت هفتم و هشتم، به وظائف حساس اجتماعى، و پاک‌سازى محیط جامعه اشاره مى‌کند، و آخرین صفت، حکایت از مسئولیت‌هاى همگانى، در مورد تشکیل حکومت صالح، و شرکت فعالانه در مسائل مثبت ى دارد.

منبع: تفسیر نمونه
فَبِما رَحمَةٌ مِن اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَوکُنتَ فَظاً غَلیظَ القَلبِ لاَنفضَُّوا مِن حَولِکَ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِرلَهُم شاوِرهُم فی الاَسرِفإذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللهِ إنَّ اللهَ یُحِبُّ المَتَوَکِّلینَ.
به(برکت)رحمت الهی،در برابر آنان [مردم] نرم شدی؛و اگر خشن و سنگدل بودی،از اطراف تو پراکنده می شدند.پس آنان راببخش و برای آنان آمرزش بطلب؛و در کارها با آن ها م کن؛اما هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش)و بر خدا توکل کن؛زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.(آیه 159،سوره ی آل عمران).

- این نکته ی روانشناسانه را می توان به خوبی از این آیه استفاده کرد، افرادی که با دیگران به م می پردازند،نرمخو و قابل انعطاف هستند و کسانی که از م با دیگران سرباز زده و خود را از رای دیگران بی نیاز می بینند،تند خو وسنگدل هستند.

-نکته ی دیگر این که طرف م ما وما نباید برتر از خود ما باشد؛بلکه در مواردی لازم است انسان با افراد پایین تر از خود نیزبه م و رایزنی بپردازد.
در این آیه خداوند به پیامبر(ص) دستور می دهد که با کسانی م کند که باید آنان را مورد عفو و گذشت قرار دهد و برای بخشش آنان طلب مغفرت نمایدفَاعفَ عَنهم واستَغفِر لهم ون شاوِرهم فی الامر».

-بالاخره از این آیه به خوبی اهمیت و جایگاه ویژه ی م استفاده می شود؛زیرا زمانی که پیامبر اکرم (ص)،با آن عظمت و عصمت و عقلانیت،مامور به م و نظرخواهی از مردمی باشد که همه ی هستی و دانش وآگاهی خود را از وجود پر برکت او دارند،پیروان او و افراد عادی به طریق اولی باید به این موضوع اهمیت دهند.


چکیده
واژه بهداشت و سلامتی به ویژه بهداشت روانی، همیشه انسان را در طول تاریخ به خود مشغول کرده است، تدوین برنامه های تربیتی - بهداشتی برای حفظ سلامتی و بهداشت روان نمونه ای از این اقدام بشری است و در این میان دین باوری و آموزه های قرآنی نقش بسزایی در تأمین بهداشت روانی دارند.
در این مقاله، سلامت روان در قرآن و نشانه های آن و نیز رابطه قرآن و معنادرمانی و راه های درمان افسردگی از دیدگاه قرآن و نقش باوردرمانی در بهداشت روان به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته و در نهایت نیز به جلوه هایی از شفابخشی قرآن پرداخته شده است.
کلید واژه ها
بهداشت، بهداشت روانی، معنادرمانی، روان درمانی افسردگی، شفابخشی قرآن.

مقدمه
واژه ی بهداشت و سلامتی همیشه انسان را در طول تاریخ به خود مشغول کرده است. تدوین برنامه های تربیتی - بهداشتی برای حفظ سلامتی و مطالعه، جلوگیری و درمان بیماری ها نمونه ای از این اقدامات بشری است.
بهداشت در یک تقسیم کلی به دونوع بهداشت جسمی و بهداشت روانی تقسیم می شود ولی آنها همپوشی های زیادی با هم دارند و بر یکدیگر تأثیر می گذارند. بهداشت روانی از آن جهت که رابطه مستقیمی با عملکرد فردی - اجتماعی و سیستم های روانی - اجتماعی دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است و این اهمیت باعث تدوین و اجرای برنامه های متعدد بهداشت روانی در ابعاد مختلف می شود.

برآنیم تا در این مقاله تأثیر آموزه های قرآنی بر بهداشت و سلامت روان و نیز جنبه های مختلف این تأثیر گذاری را بررسی کنیم.

سلامت روان در قرآن
 قرآن فردی را سالم و سلیم النفس می داند که با تکیه بر فطرت توحیدی از ایمان قلبی برخوردار بوده و در رفتار با ایجاد تعادل میان قوای متضاد درونی و نیز تقابلات بیرونی و درونی برخاسته از غرایز و محیط بهترین شیوه را در دستیابی به خوشبختی و قرب الی الله برگزیند. از نظر قرآن کسانی که در عقیده، کفر و در عمل، نفاق را برگزیدند از سلامت روانی برخوردار نبوده و دچار بیماری روانی هستند:
فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا».(بقره: ده)
روان رنجوری تنها در رفتار نیست بلکه در عقیده و ایمان نیز راه می یابد. ازآنجایی که تعادل شخصیت یعنی تعادل فرد در ایمان به خدا و عمل صالح، پس عدم تعادل در هر یک از آن دو موجب روان رنجوی» فرد بوده و فرد از سلامت روانی برخوردار نخواهد بود.(مجمع البیان، ج یک، ص چهل وهفت)

نشانه های سلامت روان
سلامت روان آن چنان که پیش از این گفته شده، تنها سلامت در رفتار نیست بلکه یکی از نشانه های سلامتی روان، سلامتی رفتار است. بنابراین کسانی که از توحید و ایمان درستی برخوردار نیستند همانند کافران و منافاقان حتی مؤمنان ضعیف الایمان، از رنجوری روان برخوردارند.
این رنجوری خود را در مظاهر بیرونی و رفتاری و واکنش های عملی به خوبی نشان می دهند. وجود اضطراب، ترس، نگرانی، وسوسه و افسردگی، همه نشانه ای از روان رنجوری فرد دارد (بهداشت روان، ص سی ودو) این نشانه ها خود را در دو صورت فردی و اجتماعی بازتاب می دهد.

ما در اینجا به برخی از نشانه های سلامت روانی از منظر قرآن اشاره می کنیم تا افزون بر یافتن نشانه های منفی به نشانه های اثباتی سلامت روانی در برابر رنجوری آن اشاره داشته باشیم.

الف. آرامش روحی
 آرامش زمانی در انسان پدید می آید که به واجب دینی، نفسی و اجتماعی خود عمل کرده باشد در صورتی که انسان هر یک از این موارد را نادیده گیرد دچار بیماری های روحی گشته و روان رنجور می گردد. اعراض از یاد خدا و دستورهای او یا عدم ایمان به خدا می تواند فرد را دچار بیماری نماید و سلامت روانی اش را در معرض خطر قرار دهد، چنان که یاد خدا موجب آرامش دلها و آرامش روحی می گردد. الا بذکر الله تطمئن القلوب»(رعد: بیست و هشت): همانا با ذکر خدا دل ها آرام می گیرند.
و اما منظور از ذکر الله چیست؟ چگونه دل انسان با یاد الله آرام می گیرد؟ اگر شخصیت انسان شبیه به یک کوه یخ باشد و ضمیر ناخودآگاه آدمی، نه دهم که یخ مستور و مخفی در آب، اگر ضمیر ناخودآگاه بر وجود آدمی سیطره داشته باشد و تعیین کننده و کارگردان پشت صحنه باشد، اگر انواع اختلالات رفتاری و بیماری های روحی و روانی تجلی تیره شدن روابط خودآگاه و ناخودآگاه تلقی گردد و اولین گام در تخفیف این بیماری ها انتقال موضوعات و مسائل درون ناخودآگاه به سطح آگاه بیمار باشد، معنا و اهمیت ذکر معلوم و روشن می گردد.
ذکر الله به طور خاص یعنی با خبر ساختن، خبر گرفتن و توجه کردن ارادی و معتمدانه ذهن هشیار از آن چیزی که در ناخودآگاه آدمی وجود دارد. (اصول کلی بهداشت روان در اسلام، ص پنجاه و سه) ذکر یعنی اعتراف به حضور او، به محض اینکه الله حاضر در ناخودآگاه آدمی، اما غایب از سطح آگاه ذهن به یاد آورده می شود، ناگهان ابهامات از بین می رود، یک احساس شعف، آرامش طمأنینه، احساس معنادار بودن زندگی شخص و کل هستی، یک احساس تعالی به انسان دست می دهد و قلب متلاطم، ناآرام و مضطرب، آرام می گیرد(انوار درخاشن ج نه، ص دویست و بیست) و همراهی و پذیرش ولایت الله، ترس، خوف، غم و اندوه را از دل ها می زداید. (تفسیر نمونه، ج هشت، ص سیصد و سی وسه) الا ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون، الذین امنوا و کانوا یتقون، لهم البشری فی الحیاه الدنیا و فی الاخره لا تبدیل لکلمات الله ذلک هو الفوز العظیم».(یونس: شصت و دو تا شصت و چهار). و ذکر، او را به آینده امیدوار میسازد؛ چون ترس از آینده همواره هر گونه آرامش و آسایش را از انسان سلب می نماید.
وقتی انسان همواره از آینده مبهم و نامعلومی در رنج باشد، آسایش و آرامش کنونی بر او سخت و دشوار می گردد و از وی سلب می شود در حالی که ایمان به آینده او را امیدوار و توانایی بهره گیری از لذت های حال را در او افزایش می دهد (المیزان، ج هفده: ص 415). ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون». (فصلت: سی)
آرامش روحی در سه چیز نمودار می شود:
1. توانایی در برخورد با بحران ها، و این به توانایی فرد در استواری و بردرباری و مقاومت در برابر رنج ها، مصیبت ها، سختی ها و شکست های گوناگون بر می گردد، بدون آنکه تعادل روانی، سلامت روحی خود را از دست دهد. این حالت جز با این باور تحقق نخواهد یافت که هر چه انسان بدان دچار می شود به قضای الهی و از باب آزمایش و ابتلای او است، و این که تنها او قادر به دفع شر و ضرر است و باید به خداوند اتکا نماید، چه بسا آن شر و مصیبت دریچه ای به سوی خیر و سعادت ابدی او باشد (تفسیر منهج الصادقین، ج یک، ص چهار صد و نود) و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لا تعلمون» (بقره: دویست و شانزده)

2. توانایی بر شکیبایی و تحمل سختی ها، زیرا صبر و شکیبایی در برابر سختی ها نشان دهنده ی سلامت روانی است. انسان صابر به این درجه از کمال دست یافته است که همه این سختی ها برای رهایی و آزادسازی توانایی های بالقوه ای است که در او نهاده شده است، و این توان و قدرت نهان جز به هنگام بروز شداید و سختی ها آشکار نمی شود. پس سختی ها را ابزاری برای خروج توانمندی ها از قوه به فعلیت می بیند و با این شیوه توان و تعقل و خردش فزونی یافته و استعدادهای نهفته اش آشکار می شود. ولنبلونکم ء من الخوف و ا لجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین»(بقره: صد و پنجاه و پنج) در حقیقت صبر و شکیبایی در برابر شداید و سختی ها نشان دهنده ی سلامتی ایمان و تعادل شخصیتی اوست که با به کارگیری از توان و قدرت نهفته می تواند راه کاری مناسب برای برون رفت از آنها یافته است و عمل صالح و درستکاری نیم دیگر از ایمان خویش را آشکار می سازد، زیرا ایمان کامل در سلامت عقیده و عمل صالح است که صبر و شکیبایی بخش نخست یعنی سلامت عقیده و نیز عمل صالح و درست در حل مشکل، نشان دهنده ی کمال ایمان اوست.

3. توانایی و درک درست آینده و خوش بینی به آن، زیرا کسی که از سلامت روان برخوردار است به آینده امیدوار است و هدف از زندگی را تلاش برای درک محبوب و لقاء الله می بیند، از این رو سختی ها را ابزاری برای رسیدن به آینده ای روشن می یابد که: ان مع العسر یسرا» (انشراح: شش): با هر رنجی آسانی است.

ب. خودکفایی و استقلال در فعالیت ها و بهره گیری از نتایج
 یکی دیگر از نشانه های اثبات سلامت روح و روان آدمی، خودکفایی و استقلال در کارها و بهره گیری از نتایج درست آن است، به این معنا که بر پایه ی آنچه توانایی های فرد و امکانات و مهارت هایش اجازده می دهد در کار خویش استقلال را حفظ نماید. از راه کار و استقلال در عمل فرد می تواند به اهداف حیاتی خویش دست یابد. لیاکلوا من ثمره و ما عملته ایدیهم افلا یشکرون». (یس: سی و پنج)

ج. خوشنودی از خود و دیگران
 یکی دیگر از نشانه های سلامت روان آن است که انسان از خود، استعداد، امکانات و توانایی های خدادادیش خرسند و خوشنود بادشد و شکر و سپاس آن را به جای آورد. سپاس و خرسندی از این نعمت ها بهره گیری درست و کامل از آنهاست. کسی که از خود و نعمت هایش خرسند و خوشنود نباشد همواره در آرزوی چیزی خواهد بود که گاه برون از توان اوست، از این رو دچار حسد، افسردگی و مانند آن می گردد. کسی که از خود و نعمت های خود خشنود و خرسند است نه تنها سپاس گزار آن می شود بلکه اعتماد و عزت نفس در او افزایش می یابد که این مسائل موجب آرامش وی می شود. اعتماد و عزت نفس موجب می شود که همکاری و تعامل بادیگران نیز در او شدت یافته و از دیگران بیش از آنچه که هستند متوقع نباشد.

د. توانایی بر کنترل نفس
کسی که از تعادل روانی و سلامت روحی برخوردار است، می تواند بر کشش ها و گرایش های کنترل داشته باشد و آن ها را در جهت اهداف عالی خود به کار گیرد. نه تنها غرایز خویش را سرکوب نمی کند بلکه با کنترل و هدایت آنها به بهترین شیوه، آن قوا و غرایز را به خدمت خود در می آورد و غرایز نفسانی را نعمت های دنیایی برای تکامل رشد خود می یابد. (تفسیر راهنما، ج دو، ص سی و چهل و نه) زین اللناس حب الشهوات من النساء البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیاه الدنیا و الله عنده حسن الماب».(آل عمران: چهارده)

هــ. توانایی بر پذیرش مسؤولیت
 توانایی برای پذیرش مسؤولیت ها یکی از مهمترین نشانه های سلامت روانی فرد از دیدگاه قرآن است. فوربک لنسالنهم اجمعین، عما کانوا یعملون» (حجر: 92 و 93)؛ ولو شاء الله لجعلکم امه واحده واحده ولکن یضل من یشاء و یهدی من یشاء ولتسالن عما کنتم تعملون»(نحل: نود و سه) پس هر فردی که مسؤولیت اندیشه، عقیده، رفتار و گفتارش را بپذیرد، دارای سلامت رفتار است.

و. توانایی بر فداکاری و ایثار
 از آنجایی که انسان متعادل در ایمان و عمل از سلامت روانی برخوردار است و به اصل توحید در همه ی امور اعتقاد دارد و به آن پایبند می باشد، در مقام عمل این توان و قدرت را داشته باشد تا با بذل و بخشش به دیگران کمک نماید و نیز از جان و مال خود برای تکامل فردی و اجتماعی جامعه ایمانی اش بکوشد و در این راه جانفشانی نماید.(مجمع البیان، ج یک، ص سیصد و ده) ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه»(توبه: صد و یازده) یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر الکم ان کنتم تعلمون». (صف: ده و یازده)

ز. توانایی بر ایجاد ارتباط درست با دیگران
کسی که از سلامت روان برخوردار است به راحتی و آسانی می تواند با دیگران ارتباط برقرار نماید و در رفع نیازهای خود و دیگران با آنان همکاری کند. وتعاونوا علی البر و التقوی ولا تعاونوا علی الاثم و العدوان و اتقوا الله ان الله شدید العقاب».(مائده: دو) زیرا انسان همواره نیازمند به دیگران است. این ارتباط و تعامل و همکاری باید بر پایه دوستی و اعتماد باشد.(المیزان، ج پنج، ص صد و هفتاد و دو) انما المومنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون». (حجرات: ده)

ح. گزینش اهداف واقعی
 یکی از شرایط سلامت روانی آن است که فرد بتواند هدف واقعی و حقیقی را تشخیص داده و انتخاب نماید و در انتخاب هدف دچار گمراهی نگردد، از این رو هدف های زودگذر را اصل قرار نمی دهد. انما الحیاه الدنیا لعب و لهو». (محمد: سی و شش) (المیزان، ج هجده، ص دویست و هفتاد)

ط. احساس خوشبختی و سعادت
یکی از نشانه های بارز و صحت و سلامت روان آن است که فرد احساس خوشبختنی و سعادت نماید.

قرآن و معنا درمانی
 قرآن کریم، نسخه هایی شفابخش برای درمان دردها و رنج های ما دارد. قرآن تلقی و باور سطحی آدمیان از امور را دگرگون می سازد و به طوری که آنان به سهولت قادر بر تغییر رفتارها و اعمال» تصمیم ها و اقدام ها» و درمان رنج های » خود شوند، در قرآن کریم چنین می خوانیم: قد جاءکم بصائر من ربکم فمن ابصر فلنفسه و من عمی فعلیها.» (انعام: صد وچهار): به راستی بینش هایی از نزد پروردگارتان برایتان آمده است. پس هر که در پرتو آن بینا شود، به سود خود چنین کرده، و هر که کوری ورزد، به زیان خود.
از این آیه پیداست که قرآن در پی تغییر و تقویت بصیرت آدمیان است. بصیرت، باور و بینش عمیقی است که اگر آدمی بدان دست یابد، معنا و مفهومی برای زندگی خود یافته است، معنایی که او را در مواجهه با رنج ها و سختی ها مقاوم می سازد، افق دید او را وسیع تر و نگاه او را به زندگی و جهان هستی، نافذتر می نماید. (المیزان، ج هفت، ص سیصد و نوزده)

شیوه های معنابخشی قرآن
 قرآن کریم از انسان می خواهد که برای معنا بخشیدن به زندگی اش بینش خود را در این موارد تصحیح و تقویت کند:
1. جهان هستی؛ 2. دنیا؛ 3. حقیقت انسان؛ 4. تاریخ انسان؛ 5. مرگ و زندگی پس از آن.
1. جهان هستی
 جهان هستی به مجموعه ی آفریده های خداوند اطلاق می شود که خواه قابل رؤیت باشد، خواه قابل رؤیت نباشد که از آن تعبیر به غیب و شهود» می شود. قرآن کریم می فرماید: در رأس این عالم، خداوندی است که شاهد است و جز او همه مشهود»: بسم الله الرحمن الرحیم و السماء ذات البروج و الیوم الموعود و شاهد و مشهود». (بروج: 1-3)
خداوند متعال در جای دیگر از کلام نور می فرماید: یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرخ منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها و هو الرحیم الغفور» (سباء: دو): (آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آسمان فرود می آید و آنچه در آن بالا می رود (همه را) می داند و اوست مهربان آمرزنده).
خداوند در کنار آیاتی که بیانگر علم بی پایان او بربندگان و همه ی موجودات است، از قدرت خود نیز سخن می گوید: ولله من ورائهم محیط» (بروج: بیست): خدا از هرسو بر ایشان محیط است.
خدای تعالی به منظور تغییر بینش آدمیان از سطحی نگری به ژرف اندیشی در پدیده های جهان هستی و تعمیق باور آنان نسبت به علم، قدرت، حکمت و رحمت خود، پیوسته از نعمت هایی که به بندگان ارزانی داشته سخن می گوید: در همان آیات ابتدایی سوره ی بقره فلسفه ی عبادت و پرستش خود را رسیدن به تقوی الهی و شکر نعمت عنوان نموده و می فرماید: یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون» (بقره: بیست و یک): ای مردم! پروردگارتان را که شما و کسانی را پیش از شما بوده اند آفریده است، پرستش کنید چه بسا با تقوا شوید) یادآوری نعت های خداوند، عملی لازم و واجب است زیرا خداوند به این کار فرمان داده است: . و اذکروا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمه.». (بقره: دویست و سی و یک)

. دنیا
 دنیا به بخشی از جهان هستی اطلاق می شود که کانون آن زمین است. دو روی سکه ی دنیا را سختی ها و آرزوها» تشکیل می دهد. دنیا را در ناهموارِ سختی ها و مشکلات بنا نهاده اند. سختی و دشواری در زندگانی دنیوی، یک اصل و قاعده است. (تفسیر بیان السعاده، ج یک، ص صد و نود و یک) ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما یا تکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم الباساء والضراء و زلوا حتی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصرالله الا ان نصر الله قریب»(بقره: دویست و چهارده): آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان برشما برسد؟ همانا که گرفتاری ها و ناراحتی ها به آنها رسید و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند، گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟ آگاه باشید یاری خدا نزدیک است! ولنبلو نکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا الله و انا الیه راجعون» (بقره: صد و پنجاه و پنج و صد و پنجاه و شش): قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان! آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم! با توجه به مفاد آیات یاد شده، متوجه می شویم که زندگی در این دنیا، با نقص ها، کمبودها، دشواری ها و نگرانی ها آمیخته است. این آگاهی آدمی را در مواجهه با جلوه های ناگوار زندگی آماده می سازد و صبر و شکیبایی را در دل و جان او می نشاند. دستیابی به آرامش و آسایش هم جز با گذار از مرحله ی دشواری ها امکان پذیر نیست: (تفسیر من وحی القران، ج بیست و چهار، ص سیصد و شصت و هفت) فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا» (انشراح: 5-6): به یقین با (هر) سختی، آسانی است (آری) مسلماً با (هر) سختی آسانی است.
پذیرش این واقعیت که بی رنج گنج میسر نمی شود» به زندگی دشوار آدمی، معنا می بخشد و دشواری ها را در مقابل گام های مصمم او آسان می سازد، با درک این معنا، خرسندی کامل، رضایت دل و آرامش خاطر وجود آدمی را فرا می گیرد و از عمق جان، خدا را حتی بر سختی ها و دشواری ها سپاس می گوید.

. حقیقت انسان
 یکی دیگر از عوامل مؤثر در معنادار شدن زندگی انسان، توجه به حقیقت وجود آدمی است. انسان از یک سو آفریده ی خداست. او از خود چیزی ندارد، وجودش سراپا نیاز و احتیاج است: یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» (فاطر: پانزده): ای مردم شماهمگی نیازمند به خدا هستید، تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته ی هر گونه حمد و ستایش است.
از سوی دیگر انسان خلیفه الله» است. خداوند او را به عنوان جانشین و قائم مقام خود برروی زمین برگزید و فرشتگان را فرمان داد تا بر اوسجده کنند. این فرمان زمانی از جانب خداوند صادر شد که اسرار جهان هستی (اسما) را به او آموخت و از فرشتگان خواست که از این اسما بگویند و چون آنان اظهار بی اطلاعی کردند ولی حضرت آدم (علیه السلام) از اسما و اسرار هستی آنان را آگاه کرد، خداوند خطاب به فرشتگان که به آفرینش انسان معترض بودند، فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان ها و زمین را می دانم؟! (بقره: سی تا سی وچهار)
خداوند خود وعده داده است که انسان را - در صورتی که به جایگاه و مقام خود آگاه باشد و تنها ولایت او را بپذیرد و از ولایت شیطان سر باز زند - مورد حمایت پی در پی خود قرار دهد؛ راه خروجی از بن بست های زندگی برایش قرار دهد؛ رزق و روزی بی شماری به او عطا کند؛ وکالت او را بپذیرد؛ او را از شر وسوسه های شیطان حفظ کند و در همه حال مراقب او باشد: و هو معکم این ما کنتم»(حدید: چهار) هر جا باشید، او با شماست. هنگامی که انسان به درک این معنا نایل می گردد که در همه حال مورد توجه و مراقبت خداوند و فرشتگان او است، هرگز دچار یأس و ناامیدی نمی شود و هیچ گاه احساس تنهایی (=افسردگی) نمی نماید.

. تاریخ انسان
 گذشته انسان را، درگیری بین حق و باطل تشکیل می دهد و همیشه بین طرفداران حق و باطل درگیری و نزاع بوده است. گاه پیروزی با پیروان حق و گاه با تکذیب کنندگان بوده است ولی سرانجام پیروزی نهایی نصیب یاران حق می شده است و این سنت الهی است که زمین و حکومت بر آن را بندگان صالح خدا به ارث می برند.(المیزان، ج سیزده، ص 8) وقل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل زهوقا» (اسراء: هشتاد و یک): حق آمد و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است. قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا هو مولانا و علی الله فلیتوکل المومنون» (توبه: پنجاه و یک): هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقدر داشته است؛ او مولا (و سرپرست) ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.

5. مرگ و زندگی پس از آن
 ما اکنون زنده ایم، با مردن هم زنده ایم. مرگ» پل عبور از یک مرحله ی زندگی به مرحله ای والاتر است. از نظر قرآن، زندگی واقعی»، زندگی پس از مرگ است. قرآن به زندگی این دنیا، متاع»، متاع قلیل»؛ (بهره ی اندک)، متاع الغرور» (کالای فریب) زینت»، لهو ولعب» (سرگرمی و بازیچه) اطلاق نموده است: وما هذه الحیاه الدنیا الا لهو و لعب وان الدار الاخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» (عنکبوت : شصت و چهار): این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است اگر می دانستند. درک این معنا که زندگانی واقعی با مرگ آغاز می شود، از وابستگی آدمی به ظواهر زندگی می کاهد و او را برای زندگی ابدی آماده می سازد و هر گونه ترس و وحشت از مرگ را از او باز می ستاند.

آیات قرآن، شفابخش است.
وننزل من القران ما هو شفاء و رحمه للمومنین.»(اسراء: هشتاد و دو): و از قرآن آنچه شفا و رحمت است، برای مؤمنان نازل می کنیم. . خداواند متعال در این آیه، به صراحت آیات قرآن را شفابخش» معرفی نموده است. قرآن نسخه ای برای سامان بخشیدن به همه ی نابسامانی ها، بهبود فرد و جامعه از انواع بیماری های اخلاقی و اجتماعی، روحی و جسمی است.

امتیازات آیات شفابخش قرآن:
الف. آیات درمان گر قرآن، ضرر و عوارضی به دنبال ندارد.
ب. آیات درمان گر قرآن، هرگز کهنه نمی شود.
ج. شفایافته ی قرآن، خود عامل شفا و بهبود دیگران می شود.
د. در نسخه ی شفابخش قرآن، اشتباه نیست.
هـ. این نسخه، همیشگی و در اختیار همه است.
و. طبیب این دارو، بیماران خود را به خوبی می شناسد و بیماری را به طور دقیق تشخیص می دهد.
ز. طبیب این دارو، بیماران خود را بسیار دوست می دارد و نسخه اش دایمی است.
نکته مهمی که این آیه به آن تصریح می کند، آن است که: آیات قرآن کریم منحصراً افراد با ایمان را شفا می بخشد. بنابراین باید به شفا بخشی قرآن اعتقاد راسخ داشت.
قرآن کریم تنها آن دسته از بیماران را درمان می کند که علاوه بر اعتراف به بیماری و نیاز خود، به طبابت انحصاری قرآن کریم، ایمان و اعتقاد راسخ داشته باشند. در این صورت قرآن کریم او را به حضور می پذیرد و به وی در معالجه و درمان بیماری های گوناگون یاری می رساند. (تفسیر من وحی القرآن، ج چهارده، ص 233)

در اولین اقدام، با استدالال ها و دلایل روشن خود، رکود فکری او را شفا می دهد، به اندیشه ی او استقلال می بخشد، وی را با آیات نورانی و روشنگر خود از ظلملت های کفر، شرک، جهل و نفاق به روشنایی های هدایت، ایمان، تقوا، پاکی و اخلاص رهنمون می سازد و او را در مسیری قرار می دهد که به سرچشمه ی عزت، اقتدار و شکوه و عظمت و مقام والای عزیز حمید» متصل می گردد. (تفسیر من هدی القرآن، ج شش، ص 295)
قرآن کریم با موعظه ها و پندهای خود، قساوت قلب ها را درمان می کند، با آیات تاریخی خود، پند و عبرت می دهد و آدمی را از تحیر و سرگردانی رهایی می بخشد، با زیبایی آهنگ و فصاحتش، روح فراری را جذب می کند. با قوانین و احکامش عادات خرافی و سنت های غلط و تقلیدهای کورکورانه را ریشه کن می سازد تلاوت و تدبر درآن، بیماری غفلت را شفا می دهد و تبرک و توسل به آن، امراض و بیماری های جسمی را برطرف می سازد (المیزان، ج سیزده، ص 196). حضرت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) قرآن کریم را به طور مطلق به عنوان دارو و درمان معرفی نموده اند. القرآن هوالدواء» (میزان الحکمه، ج هشت، ص 72).
این حقیقت از امام علی (علیه السلام) نیز نقل شده است: آگاه باشید! در قرآن، خبرهای آینده است و بیان حوادث اقوام گذشته و درمان بیماری های شما و برنامه ی نظم و زندگی اجتماعی شما. (نهج البلاغه، خطبه ی 158) و نیز درجای دیگر می فرمایند: ثم انزل علیه الکتاب نورا لاتطفا مصابیحه و شفاء لاتخشی اسقامه و دواء لیس بعده داء.». (نهج البلاغه، خطبه ی 198)


سوره یوسف و معادله بُرد ـ بُرد»

لازمه برد ـ برد» ‌بودن این است که انسان خود را حق مطلق و طرف مقابل را شر یا شیطان مطلق نپندارد، یعنی درصدی از خطا را برای خود متصور شود

اولین نکته مهمی که من در سوره یوسف دیدم، بردـ برد»‌بودن داستان یوسف است. این مسئله‌ای است که هم در سوره یوسف و هم در زندگی و رفتار امام علی‌(ع) کاملاً دیده می‌شود. حضرت علی هم مثل یوسف، نمی‌خواست ذلت کسی را ببیند و دنبال این بود که طرف مقابل را ارتقا دهد، هرکس روشی را انتخاب می‌کند. لازمه برد ـ برد» ‌بودن این است که انسان خود را حق مطلق و طرف مقابل را شر یا شیطان مطلق نپندارد، یعنی درصدی از خطا را برای خود متصور شود. حضرت یوسف در آیه ۵۳ سوره یوسف می‌گوید: من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم، چرا که نفس قطعا به بدی امر می‌کند.»(۱) او با این‌که مطمئن است خیانت نکرده، ولی آن‌قدر منصف است که می‌گوید من نفسم را تبرئه نمی‌کنم، چرا که نفس به سمت بدی می‌برد. اگر انسان این نفس را همیشه در خود و در هر انسان دیگری در نظر بگیرد، همیشه درصدی از احتمال خطا را برای خود و دیگری متصور است و کسی را به‌عنوان خیر یا شر مطلق تصور نمی‌کند و احتمال وجود راهی برای اصلاح آن دیگری را منتفی نمی‌داند.

وقتی خدا می‌گوید مَاتُواْ وَ هُمْ کُفَّار»(۲)، یعنی تا لحظه مرگ، امید بازگشت برای همه هست و یوسف خود را موظف می‌داند به هر شیوه‌ای که می‌تواند، تلاش کند آن دیگری» (برادران، زلیخا و…) را تا لحظه‌ای که زنده‌اند، به‌سوی خدا بازگرداند. یوسف، شیطان» و انسان»، انسان» و نفس انسان» را از هم مجزا می‌داند و برای بیرون‌راندن شیطان از وجود برادران و همسر عزیز مصر تلاش می‌کند. این تلاش منجر به برد ـ برد» ‌بودن این داستان می‌شود. در این داستان هم یوسف، هم برادران و هم همسر عزیز مصر به آرامش و رضایت می‌رسند. تلاش یوسف، به رضایت» رسیدن برادران بود، نه‌تنها کم‌کردن روی آنها. اگر هدف یوسف دومی بود، نیازی به گروکشی بنیامین و باقی ماجراها نبود، می‌توانست به قدرت رسیدن و تاج و تختش را به رخ بکشد و برخورد بدی بکند. آنها هم چون موضع ضعف داشتند، ممکن بود ظاهراً بپذیرند، اما یوسف این را نمی‌خواست، او می‌خواست آنها را ارتقا دهد و به رضایت برساند. همسر عزیز مصر هم درنهایت به راستگویی یوسف اعتراف می‌کند: الَْانَ حَصْحَصَ الْحَقُّ»(۳) و این نشان از به آرامش رسیدن زلیخا دارد.

صبر جمیل

نکته مهم دیگر در داستان یوسف، صبر جمیل است. در این داستان یعقوب دو بار می‌گوید: فَصَبرٌْ جَمِیلٌ»، (اینک صبری نیکو [برای مرد بهتر است]) (یوسف: ۱۸ و ۸۳)؛ این جمله عیناً دوبار در این سوره تکرار شده است؛ اول زمانی‌که یوسف برنمی‌گردد و بار دوم زمانی‌که بنیامین همراه برادران برنمی‌گردد. این صبر جمیل دارای ویژگی‌های زیر است:

۱ـ صبری است که بریدن در آن نیست. ۲ـ برخاسته از ایمان به خدای واحد است. خداوند واحد است، پس فرد و افکارش هم باید دارای انسجام باشد. این انسجام، صبر جمیل می‌آورد. وجودی که پر از تناقض است یا گرفتار چنددستگی است، چون انسجام ندارد، نمی‌تواند صبر جمیل داشته باشد. یعقوب به خدا ایمان دارد و می‌گوید: وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (و از [عنایت] خدا چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید) (یوسف: ۸۶ و ۹۶). صبر جمیل، پناه بردن به خداوند است که با جاودانگی همراه است.

توکل بر خداوند

به نظر می‌رسد مسئله صبر و توکل خیلی درهم تنیده است، آن‌قدر که هیچ‌یک بدون دیگری متصور نیست. وقتی برادران، بنیامین را از پدر می‌خواهند، یعقوب ابتدا از برادران می‌خواهد با نام خداوند پیمان استواری ببندند تا بنیامین را به او بازگردانند و قصه یوسف تکرار نشود. او سپس به پسرانش می‌گوید: ای پسران من! همه از یک دروازه به شهر درنیایید، بلکه از دروازه‌های مختلف وارد شوید. من با این سفارش، چیزی از قضای خدا را نمی‌توانم از شما دور کنم، فرمان جز برای خدا نیست، بر او توکل کردم و توکل‌کنندگان باید بر او توکل کنند.(۴)

اینجا معنای توکل را بهتر می‌توان فهمید. به نظر می‌رسد یعقوب هر آنچه می‌توانست بکند ـ از پیمان بستن با نام خداوند تا توصیه‌هایی‌که می‌توانست برای رفع گرفتاری به فرزندانش ارائه دهد ـ انجام داد، یعنی براساس عقل بشر و احتیاط‌های لازم، هر آنچه در توانش بود را کرد و پس از آن را به خدا سپرد. امام علی هم درباره توکل می‌گوید: هر آنچه در توان دارید انجام دهید و باقی امور را به خدا واگذار کنید. دلیل این امر در آیه بعدی معلوم می‌شود که در نکته بعدی توضیح خواهم داد.

برتری علم خدا بر علم انسان

یعقوب علم‌آموخته ازسوی خداوند بود؛ خدا می‌گوید من به او دانشش را عطا کردم، اما همان انسانی که دانشش را از خدا گرفته و براساس آن تدبیر می‌کند، ایمان دارد که توان و دانشش در حد خدا نیست: و چون همان‌گونه که پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند، [این کار] چیزى را در برابر خدا از آنان برطرف نمى‏کرد جز این‌که یعقوب نیازى را که در دلش بود، برآورد و بى‏گمان، او از [برکت‏] آنچه به او آموخته بودیم داراى دانشى [فراوان‏] بود، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.(۵) این آیه نشان می‌دهد، هرچند یعقوب از جانب پروردگار علم آموخته و دارای دانش فراوان بود، اما تمام وسع دانشش (توصیه‌هایش به فرزندان و بستن پیمان الهی با آنها) چیزی را در برابر خدا از آنان برطرف نکرد. این همان قسمتی از ماجرا و زندگی و پروژه و پروسه برای هر انسان است که علی‌رغم تمام تلاش انسان با هر نوع علمی ـ حتی علمی اکتسابی ازسوی خدا ـ از قدرت انسان خارج می‌شود. تمام پیش‌بینی‌ها و احتیاط‌ها و تاکتیک به‌کارگرفتن‌ها به‌کار نمی‌آید، بلکه آن‌گونه‌که خدا رقم خواهد زد، پیش می‌رود. به نظر من این معنای توکل است. در جنگ صفین، امام علی چند بار به امام حسن و اطرافیان می‌گوید که هر تدبیری به‌کار بگیرم، اگر خدا نخواهد آسیبی به من برسد، نخواهد رسید. چنین بیانی را چند بار می‌گوید و واقعاً هم به آن باور دارد. صبر و توکل دو مفهوم درهم‌تنیده در این سوره است. یعقوب، صبر جمیل پیشه می‌کند و سخت به پروردگارش مطمئن است و به او توکل می‌کند. توصیه هم می‌شود که توکل‌کنندگان (کسانی‌ به غیر از خود اطمینان می‌کنند و کار را به او می‌سپارند) باید بر او توکل کنند، یعنی کسانی که امر را به دیگری (غیر خود) واگذار می‌کنند، باید این واگذاری به خدا باشد، زیرا او منبع علمی است که ما بخشی از آن را کسب می‌کنیم. صبر و توکل، لازم و موم یکدیگرند. بدون صبر، توکل‌کردن به خدا بی‌معناست و بدون توکل به خدا، صبر جمیل غیرممکن است.

گردهم بودن یوسف و خانواده‌اش در دو مقطع

خانواده یوسف در این داستان در دو مقطع در کنار یکدیگرند:

الف ـ زمانی‌که برادران به یوسف حسادت می‌کنند. آنها با هم زندگی می‌کنند، اما جمعشان براساس حسادت و بدبینی است. آنچه بر جمعشان حاکم است، نفرت و حسادت و نامهربانی است. در چنین شرایطی، شیطان حاکم است و بر دل‌های برادران حکومت می‌کند. برادران، پدر را در ضلال مبین» می‌بینند و عصبیت بر آنها حکمفرماست. خود را برتر می‌دانند و نیتی وجود دارد. با این‌که یوسف نوجوانی بیش نیست، اما موقعیت او برایشان غیرقابل تحمل است.

ب ـ مقطع دوم، پس از پی‌بردن به موقعیت یوسف در مصر و آمدن یعقوب و اهل خانواده از کنعان به مصر است. تفاوتی‌که این شورا با شورای قبلی دارد، این است که این بار آرامشی در میانشان حاکم است. با این که یوسف حاکمی در مصر است و در حکومت مسئولیتی برعهده دارد و آنها جیره‌خوارانی بیش نیستند، ولی گویی حسدی در بین نیست، درحالی که اگر قرار به حسادت باشد، جای حسدورزی اینجاست نه آن زمان که یوسف نوجوانی بیش نبود. علت این‌که در این مقطع حسادت اتفاق نمی‌افتد، در آیه ۹۱ سوره یوسف آمده است: گفتند: به خدا سوگند، که واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاکار بودیم.»(۶) اینجا برادران خدا» را وارد می‌کنند و به آرامش می‌رسند و حسادت از بین می‌رود. به نظر می‌رسد اگر آنها می‌گفتند به خدا سوگند تو بر ما برتری» و خدا را در این برتری در نظر نمی‌گرفتند، این باز می‌توانست باعث خشم و نیتی آنها شود و حتی حسادتشان بیشتر شود، چون وقتی یوسف نوجوانی بیش نبود و فقط از مهر پدر بهره‌مند بود، آنچنان موجب حسادتشان شده بود؛ حال که فرمانروا شده بود، چطور امکان داشت حسادتی در میان نباشد. به نظر می‌رسد دلیل اصلی این تحول، تحول درونی برادران و ایمان توحیدی آنها بوده است.

نگاه توحیدی

همه‌چیز از آنِ خداوند است. هر مزیتی در انسان از جانب خداست، فضل نیز از جانب خداست. آیات زیر در این سوره این نگاه را یادآوری می‌کنند:

و اینچنین، پروردگارت تو را برمى‏گزیند، و از تعبیر خواب‌ها به تو مى‏آموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام مى‏کند.(۷)

و بدین‌گونه ما یوسف را در آن سرزمین مکانت بخشیدیم تا به او تأویل خواب‌ها را بیاموزیم، و خدا بر کار خویش چیره است، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.(۸)

و به او وحى کردیم که قطعاً آنان را از این کارشان ـ درحالى‌که نمى‏دانند ـ باخبر خواهى کرد.(۹)

او را حکمت و دانش عطا کردیم.(۱۰)

و در حقیقت [آن زن‏] آهنگ وى کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‏کرد. چنین [کردیم‏] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم.(۱۱)

پروردگارا، زندان براى من دوست‏داشتنى‏تر است از آنچه مرا به آن مى‏خوانند، و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانى، به‌سوى آنان خواهم گرایید و از [جمله‏] نادانان خواهم شد/ پس پروردگارش [دعاى‏] او را اجابت کرد و نیرنگ ن را از او بگردانید. آرى، او شنواى داناست.(۱۲)

(در پاسخ به دو زندانی که تأویل خوابشان را پرسیدند گفت:) غذایى را که روزى شماست براى شما نمى‏آورند مگر آن‌که من از تعبیر آن به شما خبر مى‏دهم پیش از آن‌که [تعبیر آن‏] به شما برسد. این از چیزهایى است که پروردگارم به من آموخته است.(۱۳)

نفس قطعاً به بدى امر مى‏کند، مگر کسى را که خدا رحم کند.(۱۴)

(یعقوب می‌گوید:) خدا بهترین نگهبان است، و اوست مهربان‌ترین مهربانان.(۱۵)

و من [با این سفارش،] چیزى از [قضاى‏] خدا را از شما دور نمى‏توانم داشت. فرمان جز براى خدا نیست. بر او توکل کردم، و توکل‌کنندگان باید بر او توکل کنند.(۱۶)

[سفارش یعقوب] چیزى را در برابر خدا از آنان برطرف نمى‏کرد.(۱۷)

بی‌گمان او (یعقوب) از آنچه به او آموخته بودیم دارای دانش فراوان بود.(۱۸)

(در قضیه بنیامین که یوسف متاعی را در بار بنیامین گذاشت:) این‌گونه به یوسف شیوه آموختیم.(۱۹)

درجات کسانى را که بخواهیم بالا مى‏بریم.(۲۰)

(وقتی‌که یوسف، بنیامین را نزد خود نگه‌می‌دارد و برادر بزرگ هم از شرم پدر همان‌جا می‌ماند، یعقوب چنین می‌گوید:) امید که خدا همه آنها را به‌سوی من باز آورد.(۲۱)

(یوسف:) خدا بر ما منت نهاده است.(۲۲)

(برادران بعد از شناختن یوسف می‌گویند:) واقعاً خدا تو را بر ما برتری داده است.(۲۳)

(یوسف:) خداى من آن خواب را واقع و محقق گردانید و درباره من احسان فراوان فرمود که مرا از تاریکى زندان نجات داد و شما را از بیابان دور به اینجا آورد پس از آن‌که شیطان میان من و برادرانم فساد کرد.(۲۴)

بار الها، تو مرا از سلطنت (و عزت) بهره‏ دادى و از علم رؤیا و تعبیر خواب‌ها آموختی.(۲۵)

(این را درمورد فرستاده‌شدگان ازسوی پروردگار می‌گوید:) یاری ما به آنها رسید پس کسانی را که می‌خواستیم نجات یافتند.(۲۶)

برادران دو بار با هم شورا می‌کنند

برادران یوسف در دو مقطع با هم شورا می‌کنند: الف ـ زمانی‌که عصبیت و خودبرتربینی بر آنها حاکم بود و نیتشان خالص و برای خدا نبود. شیطان به آنها دستور می‌داد. این شیطان بود که می‌گفت: یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا توجه پدرتان به شما معطوف شود و پس از او مردمی شایسته باشید.

ب ـ شورای دوم گویا نقطه‌عطف و نشان‌دهنده یک تغییر کیفی در بین برادران است. گویی به‌سوی مراحل صعود میل کرده‌اند و با پدر، عهدی الهی بسته‌اند. آنها نیت خیر داشتند و می‌خواستند بنیامین را پیش فرمانروا ببرند تا آذوقه بیشتری بگیرند و نیت پلیدی در کار نبود؛ هرچند به خزانه‌دار گفتند که اگر او ی کرده، پیش از او برادرش هم ی کرده بود ـ یعنی هنوز نسبت به یوسف بددل هستند ـ اما در خلوت ناامیدانه‌شان، برادر بزرگتر انذار می‌دهد که قبلاً در مورد یوسف هم تقصیر کردید و این اولین ریشه‌یابی و اعتراف به گناه و پذیرش تقصیر است. درنهایت برادر بزرگتر می‌گوید که همان‌جا خواهد ماند تا پدر او را ببخشد یا خدا داوری کند.

این شورا، شورایی است که دیگر شیطان فرماندهی نمی‌کند و نفس، دستور نمی‌دهد، درنتیجه جایی برای حضور خدا و رسول ـ که یعقوب است ـ باز می‌شود.

پروسه‌ای‌بودن گزینش الهی

گزینش الهی، یک سیر است که تدریج و زمان‌مندی در آن نهفته است. یجتبیک» و یعلمک» هر دو فعل مضارع‌اند و پروسه تدریجی در آنها وجود دارد. یعلمک»، یعنی به‌تدریج به تو می‌آموزد. این آموزش، دفعتی نیست، بلکه طی فرازونشیب یک عمر طولانی اتفاق می‌افتد. اجتباء» طی کوران تزکیه» اتفاق می‌افتد. لحظه‌هایی در زندگی هست که این کوران تزکیه» به‌ وضوح مشاهده می‌شود؛ کورانی که فرد را زیر و رو می‌کند و برای برخی منجر به جداشدن ناخالصی‌ها می‌شود و البته برای برخی متأسفانه نمی‌شود. اجتباء» به معنی جداشدن همین ناخالصی‌هاست. برای درک بهتر مفهوم اجتباء» می‌توان گفت ۵۰ خروار خاک معدن طلا، وقتی در کوره ذوب می‌شود، ۱۰۰ گرم طلای خالص از آن به‌دست می‌آید و این همان تصفیه‌ای است که درمورد یوسف اتفاق افتاد، بنابراین به یکباره و ناگهانی نیست و تدریج و طی سیری در آن مطرح است.

انتقاد از خود در عین حقانیت و پذیرش خطای خود

یوسف اثبات کرد که به آقای خود خیانت نکرده، اما در عین حال اعتراف کرد که من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم، چرا که قطعاً نفس به بدی امر می‌کند مگر کسی را که خدا نجات دهد».(۲۷) یوسف نقش نفس خودش را ضرب در صفر نمی‌کند و آن را انکار نمی‌کند. او می‌‌داند که و در حقیقت [آن زن‏] آهنگ وى کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود (یعنی باور به بصیربودن خدا نداشت)، آهنگ او مى‏کرد. چنین [کردیم‏] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم».(۲۸) پذیرش نفس باعث می شود که فرد، خودش را مطلق نبیند و حتی اگر دست به گناهی هم نزده، انتقادپذیر باشد.

مفهوم تأویل

تأویل احادیث، ریشه‌یابی وقایع است همراه با: الف ـ از ظاهر به باطن رفتن، ب ـ از حال به آینده نگریستن و پیش رو را دیدن.

همه‌چیز باید به خدا ارجاع داده شود، حتی قرآن که کلام خداوند است. این خیلی مهم است که حتی لفظ قرآن هم نباید اصل شود، بلکه باید به صاحب کلام یعنی خداوند ارجاع داده شود. تمام فلاسفه یک مبنایی دارند و همه‌چیز را به آن برمی‌گردانند. در دین اسلام، اگر چیزی می‌خواهد اعتبار پیدا کند، باید به خدا بازگردد. هر علمی، مبنایی دارد. علم لدنی نیز اکتسابی است، اما مبنایش خداست.

اعطای آرامش و موقعیت پس از هر گرفتاری یوسف

در سوره یوسف پس از هر گرفتاری، از سوی خدا آرامش و موقعیتی به یوسف اعطا می‌شود:

الف ـ وقتی یوسف را از چاه درمی‌آورند و سرانجام زن و شوهر مصری او را می‌خرند، آن مصری در منزل به همسرش می‌گوید که او را نیک بدار؛ و به این ترتیب خداوند به او مکانت می‌بخشد تا تأویل خواب‌ها را به او بیاموزد.(۲۹)

ب ـ وقتی از زندان بیرون می‌آید، توسط ملک منزلت می‌یابد؛ و عین جمله‌ای‌که در آیه ۲۱ آمده بود، دوباره تکرار می‌شود: وَ کَذَالِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فىِ‌الْأَرْض» و بدین‌گونه یوسف را در سرزمین [مصر] قدرت دادیم.(یوسف:۵۶)

قضاوت‌های اشتباه افراد درمورد یکدیگر

جمله فی ضلال مبین» که نشان‌دهنده قضاوت برخی انسان‌ها نسبت به یکدیگر است، در دو مقطع تکرار شده:

الف ـ وقتی‌که برادران درمورد پدرشان می‌گویند: یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما ـ که جمعى نیرومند هستیم ـ دوست داشتنى‏ترند. قطعاً پدر ما در گمراهى آشکارى (لَفِى ضَلَالٍ مُّبِین) است.(۳۰)

ب ـ دسته‌ای از ن در شهر گفتند زن عزیز از غلام خود کام خواسته و سخت شیفته اوست، به راستی ما او را در گمراهی آشکار (فىِ ضَلَالٍ مُّبِین) می‌بینیم.(۳۱)

هر دو گروه، درنهایت به اشتباهشان در قضاوت اعتراف کردند؛ برادران اعتراف کردند که به خدا سوگند، واقعاً خدا تو را بر ما برتری داده است(۳۲) و ن دست‌های خود را بریدند و گفتند: منزّه است خدا، این بشر نیست، این جز فرشته‏اى بزرگوار نیست(۳۳) و زلیخا هم پس از آزادی یوسف به گناه خود اعتراف کرد و یوسف را از راستگویان معرفی کرد.(۳۴)

حضور یوسف در فرمانروایی مصر و در دستگاه فرعون

آیت‌الله طالقانی می‌گوید که شکل حکومت در قرآن نیامده و تابعی است از درجه تکامل اجتماعی هر جامعه. یوسف هم ابایی از حضور در حکومت نداشت و خود پیشنهاد می‌دهد که رئیس خزانه‌داری باشد، یعنی صلاحیت خود را می‌فهمد و با اعتماد به نفس، کار را می‌خواهد. یوسف می‌گوید خداوندا تو به من دولت دادی، و قدرت را ازسوی خدا می‌داند. قدرت از نظر او یکسره منفی نیست، اگر کسی بتواند با استفاده از قدرت، بحرانی را از میان بردارد و پاسخگو باشد، خیر است. با استفاده از قدرت، می‌توان موانع توسعه را از میان برداشت.

سجده و مفهوم توسعه

وقتی آدمی کسب صلاحیت کرد و بار مسئولیت را به دوش کشید، خداوند به ملائکه دستور سجده داد. سجده یعنی هماهنگی و در خدمت درآمدن. ملائکه به انسان سجده کردند به این معنا که شایستگی او را پذیرفتند و گردن نهادند. در روابط انسانی، شایسته‌سالاری موجب رشد است. گفته می‌شود پذیرش شایسته‌سالاری در ژاپنی‌ها بسیار مشهود است و رمز کار جمعی و توسعه هم همین است.

تأکید بر شیطان و نفس

تفکیک انسان و شیطان و نیز انسان و نفس او، در سوره یوسف مشهود است. برای پایبندبودن به قاعده برد ـ برد»، این تفکیک ضروری است، چرا که اگر فطرت انسانی را مساوی با شیطان و شر تصور کنیم، به برد او نخواهیم اندیشید، اما اگر باور کنیم که شیطان او را گمراه می‌کند و تلاش کنیم تا شیطان را از او دور کنیم، به برد او نیز می‌اندیشیم.

این نگاه، یکی از حقوق‌بشری‌ترین نگاه‌هاست. او هم یک بشر است، اما موقعیت بدی دارد. یوسف به برادرانش که بنیامین و یوسف را خطاب کردند گفت موقعیت شما بدتر است. یوسف تلاش کرد تا آنها را نسبت به موقعیت بدشان (ظلم در حق یوسف و بنیامین) آگاه کند. برای یوسف سخت و یا غیرممکن نبود تا با دست یافتن به بنیامین و پدرش، آن برادران را به حال خود واگذارد، اما نگاه یوسف، نگاه حقوق‌بشری بود. یوسف بر این باور بود که آنها هم باید ارتقا یابند و سیر صعودی زندگی خود را شروع کنند و برای شروع باید دچار تحول ـ یعنی آگاهی نسبت به خطا و ظلم ـ شوند.

آیات زیر در این سوره نشان می‌دهند که انسان از شیطان مجزاست و نفس انسان هم همین‌طور:

[یعقوب‏] گفت: اى پسرک من، خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مى‏اندیشند، زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است.(۳۵)

[یکى گفت:] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید، تا توجه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمى شایسته باشید.(۳۶)

[یعقوب‏] گفت: بلکه نَفْس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است.(۳۷)

(فردی‌که یوسف تعبیر خوابش را گفت و از زندان آزاد شد:) شیطان، یادآورى به آقایش را از یاد او برد.(۳۸)

من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم، چرا که نفس قطعاً به بدى امر مى‏کند، مگر آنچه را که خدا رحم کند.(۳۹)

شیطان میان من و برادرانم را برهم زد.(۴۰)

برخورد باگذشت یوسف با برادران

الف ـ یوسف بدون درخواست آمرزش و عذرخواهی برادران از او، از خداوند برای برادرانش طلب آمرزش می‌کند: امروز بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را می‌آمرزد و او مهربان‌ترین مهربانان است.(۴۱)

ب ـ یوسف در بازگویی سرنوشت خود پیش خانواده‌اش از انداختن او در چاه سخن نمی‌گوید و فقط از رهایی‌اش از زندان آن هم توسط خداوند صحبت می‌کند.(۴۲)

تاریخ، کشاکشی میان اسوه و عصبه است

به نظر می‌رسد تاریخ، داستان چالش و کشاکشی میان اسوه»‌ها و عصبه»‌ها باشد. انبیا همه اسوه(۴۳) بودند و نیرویی که در برابر آنها بود، از عصبیت نشأت می‌گرفت. در این داستان، برادران یوسف که صاحب امکانات بودند و به آن امکانات مادی خود اصالت می‌دادند، خود را عصبه»(۴۴) (که در لغت به معنی گروه متشکلی است بین ۵ تا ۱۹ نفر) می‌دانستند، درحالی‌که یوسف، اسوه (سرمشق نیکو) بود.

آغاز تحول کیفی برادران یوسف

پس از ماندن بنیامین نزد یوسف و در شورای دوم است که برادران برای اولین‌بار به تقصیر خود در مورد یوسف اعتراف می‌کنند. اوج این تحول و رهایی برادران از عصبیت و حسادت، زمانی است که ایمان برادران ارتقا می‌یابد و به یوسف می‌گویند که واقعاً خدا تو را بر ما برتری داد. پذیرش فضل از جانب خداوند واین‌که هرچه هست، در ید قدرت او و از آن اوست، همان نگاه توحیدی و رهایی‌بخشی است که انسان را از چنگ نفس و شیطان رها می‌کند.

سجده به مفهوم پذیرش صلاحیت دیگری

یازده برادر و پدر و مادر در پایان داستان بر یوسف سجده می‌کنند و این تحول برادران، تحقق همان رؤیای یوسف است که یازده ستاره و ماه و خورشید بر او سجده می‌کنند. نه این‌که برادران از سرناچاری سرفرود آرند ـ چرا که یوسف به فرمانروایی دست یافته است ـ بلکه به‌دلیل تحول درونی و سیر صعودی‌ای که برایشان رخ داده، چنین می‌کنند. در چنین موقعیتی است که صلاحیت یوسف را پذیرفته‌اند و باور کرده‌اند که خداوند او را بر آنها برتری داده است. پس با نگاه توحیدی ـ چون این امر را ازجانب پروردگار می‌دانند ـ نه‌تنها برتری یوسف باعث حسادت و سجده مکانیکی و شکلی نمی‌شود، بلکه موجب پذیرش مزیت و صلاحیت یوسف و رضایت از آن می‌گردد.

اگر داستان به‌گونه دیگری پیش می‌رفت و برادران از سر ناچاری و از سر تسلیم در برابر قدرت برتر یوسف سر فرود آورده و سر بر خاک می‌نهادند، مفهوم سجده همان مفهوم شکلی از آن بود، اما سیر تحول درونی یوسف، برادران، همسر عزیز مصر، بقیه ن و… و اذعان به راستگویی یوسف توسط همسر عزیز و نیز اذعان به برتری یوسف توسط برادران و پذیرش صلاحیت یوسف، همان معنای واقعی سجده است.

پی‌نوشت:

۱ـ وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبىّ‏ِ إِنَّ رَبىّ‏ِ غَفُورٌ رَّحِیم (یوسف:۵۳).

۲ـ َّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئکَ عَلَیهِْمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِین (بقره:۱۶۱)،آنان که کافر شده و به عقیده کفر مردند البته بر آن گروه، خدا و فرشتگان و مردمان همه لعن مى‏فرستند.

۳ـ قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الَْانَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِین، [پادشاه‏] گفت: وقتى از یوسف کام [مى‏] خواستید چه منظور داشتید؟» ن گفتند: منزّه است خدا، ما گناهى بر او نمى‏دانیم،» همسر عزیز گفت: اکنون حقیقت آشکار شد. من [بودم که‏] از او کام خواستم، و بى‏شک او از راستگویان است.» (یوسف:۵۱)

۴ـ وَ قَالَ یَابَنىِ‏َّ لَا تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَ ادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَ مَا أُغْنىِ عَنکُم مِّنَ اللَّهِ مِن شىَ‏ْءٍ إِنِ الحُْکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکلَّْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکلَ‏ِ الْمُتَوَکِّلُونَ (یوسف:۶۷).

۵ـ وَ لَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغْنىِ عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شىَ‏ْءٍ إِلَّا حَاجَةً فىِ نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَئهَا وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون (یوسف:۶۸).

۶ـ قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ إِن کُنَّا لَخَطِِین.

۷ـ وَ کَذَالِکَ یجَْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْک (یوسف:۶).

۸ـ وَ کَذَالِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فىِ الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلىَ أَمْرِهِ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ(یوسف:۲۱).

۹ـ وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَاذَا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ(یوسف:۱۵).

۱۰ـ ءَاتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا (یوسف:۲۲).

۱۱ـ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بهَِا لَوْ لَا أَن رَّءَا بُرْهَنَ رَبِّهِ کَذَالِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ (یوسف:۲۴).

۱۲ـ قَالَ رَبّ‏ِ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلىَ‏َّ مِمَّا یَدْعُونَنىِ إِلَیْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنىّ‏ِ کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیهِْنَّ وَ أَکُن مِّنَ الجَْاهِلِینَ(یوسف:۳۳) فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ(یوسف:۳۴).

۱۳ـ قَالَ لَا یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَن یَأْتِیَکُمَا ذَالِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنىِ رَبىّ‏ِ …(یوسف:۳۷).

۱۴ـ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبىّ (یوسف:۵۳).

۱۵ـ فَاللَّهُ خَیرٌْ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(یوسف:۶۴).

۱۶ـ وَ مَا أُغْنىِ عَنکُم مِّنَ اللَّهِ مِن شىَ‏ْءٍ إِنِ الحُْکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکلَّْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکلَ‏ِ الْمُتَوَکِّلُونَ(یوسف:۶۷).

۱۷ـ مَّا کَانَ یُغْنىِ عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ (یوسف:۶۸).

۱۸ـ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ (یوسف:۶۸).

۱۹ـ کَذَالِکَ کِدْنَا لِیُوسُف (یوسف:۷۶).

۲۰ـ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ (یوسف:۷۶).

۲۱ـ عَسىَ اللَّهُ أَن یَأْتِیَنىِ بِهِمْ جَمِیعًا (یوسف:۸۳).

۲۲ـ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا (یوسف:۹۰).

۲۳ـ قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ إِن کُنَّا لَخَطِِین (یوسف:۹۱).

۲۴ـ قَدْ أَحْسَنَ بىِ إِذْ أَخْرَجَنىِ مِنَ السِّجْنِ وَ جَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنىِ وَ بَینْ‏َ إِخْوَتى (یوسف:۱۰۰).

۲۵ـ رَبّ‏ِ قَدْ ءَاتَیْتَنىِ مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنىِ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیث (یوسف:۱۰۱).

۲۶ـ جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّىَ مَن نَّشَاءُ (یوسف:۱۱۰).

۲۷ـ وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبىّ‏ِ (یوسف:۵۳).

۲۸ـ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بهَِا لَوْ لَا أَن رَّءَا بُرْهَنَ رَبِّهِ کَذَالِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاء (یوسف:۲۴).

۲۹ـ وَ کَذَالِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فىِ الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیث (یوسف:۲۱).

۳۰ـ إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِینَا مِنَّا وَ نحَْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِین (یوسف:۸).

۳۱ـ وَ قَالَ نِسْوَةٌ فىِ الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَئهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنرََئهَا فىِ ضَلَالٍ مُّبِین (یوسف:۳۰).

۳۲ـ قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ إِن کُنَّا لَخَطِِین (یوسف:۹۱).

۳۳ـ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبرَْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیهَُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَاذَا بَشَرًا إِنْ هَاذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیم (یوسف:۳۱).

۳۴ـ الَْانَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِین (یوسف:۵۱).

۳۵ـ قَالَ یَابُنىَ‏َّ لَا تَقْصُصْ رُءْیَاکَ عَلىَ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَنَ لِلْانسَانِ عَدُوٌّ مُّبِین (یوسف:۵).

۳۶ـ اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یخَْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ (یوسف:۹).

۳۷ـ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا (یوسف:۱۸ و ۸۳).

۳۸ـ َ فَأَنسَئهُ الشَّیْطَنُ ذِکْرَ رَبِّهِ (یوسف:۴۲).

۳۹ـ وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبىّ‏ِ (یوسف:۵۳).

۴۰ـ نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنىِ وَ بَینْ‏َ إِخْوَتىِ (یوسف:۱۰۰).

۴۱ـ قَالَ لَا تَثرِْیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(یوسف:۹۲).

۴۲ـ َ قَالَ یَأَبَتِ هَاذَا تَأْوِیلُ رُءْیَاىَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبىّ‏ِ حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بىِ إِذْ أَخْرَجَنىِ مِنَ السِّجْنِ وَ جَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنىِ وَ بَینْ‏َ إِخْوَتى‏ (یوسف:۱۰۰).

۴۳ـ لَّقَدْ کاَنَ لَکُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کاَنَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا (احزاب:۲۱).

۴۴ـ إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِینَا مِنَّا وَ نحَْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ(یوسف:۸) و قَالُواْ لَئنِ‏ْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ(یوسف:۱۴).

 نرگس محمدی

راه سومی نیز برای اصلاح اخلاق در قرآن مجید دیده می شود که در هیچ یک از کتابهای آسمانی و تعلیمات انبیا که به دست ما رسیده وجود ندارد، و نیز در هیچ یک از آثار فکری حکمای الهی دیده نمی شود، و آن چنین است که انسان را از نظر روحی و علمی طوری تربیت کنند و چنان علوم و معارفی در وجود او بپرورانند که با وجود آن جایی برای رذایل اخلاقی باقی نماند، و به عبارت دیگر ریشه رذایل اخلاقی سوزانده شود، نه این که درصدد معالجه و مبارزه با آن برآیند;

 مثلا انسانی که ریا می کند و کاری برای غیر خدا انجام می دهد یکی از دو علت بیشتر ندارد: یا می خواهد از این راه کسب وجهه و عزتی در نظر طرف بکند و یا از قدرت او می هراسد، چنین کسی وقتی متوجه شود که قرآن کریم می گوید:

ان العزة لله جمیعا» (14)

و نیز می گوید:

ان القوة لله جمیعا» (15)

و راستی به این دو حقیقت ایمان راسخ داشته باشد، بداند عزت و قدرت فقط مال خداست، چنین کسی جایی برای ریا و ظاهرسازی برایش باقی نمی ماند، نه به کسی امید دارد و نه از کسی می ترسد. خلاصه این که این دو حقیقت وقتی به طور یقین در دل انسان جای بگیرد تمام این گونه رذایل اخلاقی را از دل می شوید و به جای آن، صفات کریمه را مانند ترس از خدا، عزت نفس، مناعت طبع، استغنا و کبریا و هیبت الهی، قرار می دهد.

باز ملاحظه می کنیم که خداوند کرارا در آیات قرآن مجید فرموده: مالکیت مال خداست » و مالکیت هر چه در آسمانها و زمین است از آن خداست » و آنچه در آسمانها و زمین است مال اوست » شرح مفاد این گونه آیات را مکرر بیان نمودیم، البته کسی که به حقیقت این مالکیت واقف باشد و بداند هیچ یک از موجودات استقلالی از خود ندارند و در هیچ قسمت، از ذات مقدس او مستغنی نیستند، و خداوند مالک حقیقی ذات هر چیز و آنچه مربوط به ذات اوست می باشد.

به این حقیقت، ایمان قطعی داشته باشد در نظر چنین کسی تمام موجودات، هم از نظر ذات و هم از نظر صفات و افعال، از درجه استقلال می افتند، واضح است چنین کسی ممکن نیست غیر خدا را طالب باشد و خضوع یا خوف و رجایی نسبت به دیگری پیدا کند، یا از غیر خدا لذت ببرد یا بر غیر او تکیه کند یا کار خود را به دیگری واگذارد، او جز حق نمی خواهد و جز خدا نمی جوید، خدایی که ذات مقدسش باقی و همه چیز فانی می شوند او از باطل » یعنی آنچه غیر خداست و در مقابل ذات حق ارزشی ندارد، گریزان است.

خلاصه، آیاتی که این روش تربیت اخلاقی را تعقیب می کنند در قرآن کریم فراوان است و از جمله آنها آیات زیر است:

الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی; (16) هیچ معبودی جز خدا نیست، او راست هر نامی که نیکوتر است »

و

ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شی ء; (17) این است خداوند، پروردگار شما; هیچ معبودی جز او نیست، آفریدگار هر چیزی است »

و

الذی احسن کل شی ء خلقه; () خدایی که هر موجودی را که آفرید نیکو گردانید»

و عنت الوجوه للحی القیوم; (19) تمام صورتها در برابر خداوند حی قیوم خاضع می شوند»

و

کل له قانتون; (20) همگی در برابر او خاضعند»

و

قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه; (21) پروردگار تو فرمان داده که جز او را نپرستید»

و

اولم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید; (22) آیا همین قدر کافی نیست که پروردگار تو بر همه چیز گواه (و از همه چیز باخبر) است؟»

و

الا انه بکل شی ء محیط; (23) بدانید او به هر چیزی احاطه دارد»

و

و ان الی ربک المنتهی; (24) انتها و (بازگشت) همه به سوی پروردگار توست »،

و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون. .»

این آیات و مانند آنها مشتمل بر یک سلسله معارف و تعلیمات مخصوص الهی است که دارای نتایج اخلاقی خاصی است که باهت به هیچ یک از تعلیمات انبیا و حکمای اخلاقی ندارد، زیرا همان طور که دانستیم روش انبیا مبتنی بر عقاید معمولی دینی و ایمان به ثواب و جزا در مقابل تکالیف است، و روش حکمای اخلاقی متکی به آثار اجتماعی صفات و خوب و بد آنها از نظر نوع مردم است، ولی این روش سوم براساس توحید خالص و کاملی که از مختصات اسلام است قرار دارد!

با این حال چقدر جای تعجب است که بشنویم یکی از مستشرقین غرب در تاریخ تمدن خود می نویسد: آنچه قابل بحث است این است که ما درباره شؤون تمدنی که اسلام در میان پیروان خود گسترده و مزایا و خصایصی که در میان آنها به جا گذارده و آن تمدن مترقی که به وجود آورده است به بحث پردازیم، ولی از نظر معارف دینی، اسلام چیزی بر مواد اخلاقی سایر ادیان الهی نیفزوده است.»!

از بیانات گذشته سستی و اشتباه و بطلان این نظریه به خوبی روشن شد، زیرا نتیجه همواره تابع مقدمات است و آثار خارجیی که از طرز تربیت خاصی گرفته می شود مولود و معرف علوم و معارفی است که شاگردان آن مکتب تربیتی از استاد خود آموخته اند،

 تفاوت این سه مکتب تربیتی; یعنی حکما، شرایع گذشته و اسلام تفاوت مرحله پایین، متوسط و عالی است و فاصله زیادی میان آنها وجود دارد: مکتب اول دعوت به حق اجتماعی می کند، در حالی که مکتب دوم به حق واقعی و کمال حقیقی که موجب سعادت اخروی است، دعوت می نماید، ولی مکتب سوم دعوتش به حق مطلق یعنی خداست و اساس تربیت خود را بر پایه توحید خالص قرار می دهد، نتیجه آن هم عبودیت و بندگی خالص است. ببین تفاوت ره ز کجا تا به کجاست »؟!

از این مکتب شاگردان فراوانی به اجتماع انسانیت تحویل داده شده و علمای ربانی و صلحا و اولیای خدا، از مرد و زن، در آن ربیت یافته اند و برای معرفی و شرافت آیین مقدس اسلام همین مطلب کافی است.

علاوه بر همه اینها اساس این مکتب بر پایه محبت و عشق به خدا و مقدم داشتن خواست و اراده او بر خواست بنده است، و همین موجب می شود که از نظر نتیجه، تفاوت زیادی با دو مکتب دیگر داشته باشد، زیرا محبت و عشق، انسان را به اموری وا می دارد که عقل اجتماعی - که پایه اخلاق اجتماعی است - آن را تصویب نمی کند و فهم معمولی - که اساس تکالیف عمومی دینی است - آن را نمی پسندد. خلاصه این که محبت و عشق احکام مخصوصی دارد و عقل احکام دیگری. (25)


14) یونس(10) 65.

15) بقره(2) 165.

16) طه (20) آیه 8.

17) انعام(6) آیه 102.

) سجده (32) آیه 7.

19) طه(20) آیه 111.

20) بقره(2) آیه 116.

21) اسراء(17) آیه 23.

22) فصلت (41) آیه 53.

23) همان، آیه 54.

24) نجم (53) آیه 42.

25) اقتباس از تفسیر المیزان (جزو دوم، ذیل آیه های 153 - 157 سوره بقره).


کسی که در دامانش پرورش یافته بودم براحتی هر چه تمام پرکشید و بسوی آسمانها پرواز نمود.مادر سردار خوبی ها سیدرضا مظاهری همو که سالها انتظار دیدار والده ی مکرمه اش را کشید و چشم انتظارش ماند.ما که قدرش را ندانستیم ولی سیدرضا گوهر وجودی مادر خوب می شناسد.سیدرضا بهتر می دانست که ما از عهده ی سپاس زحمات فراوان بانوی فرزانه ای چون صفیه بادی حق بر نمی آییم.هر دفعه با آدم مواجه می شد بلافاصله روبوسی می کرد پیشانی مبارکش را برای آخرین بار بوسیدم تا حلاوت و شیرینی خاص دورانی را که قدرش را ندانستیم بر دلم نماند.بانوی نجیب و بزرگی را خاک در آغوش کشید که نجابتش در کمتر شخصی دیده می شود.ایوای بر ما فرزندان کج فهم که برای همیشه ی روزگار قدر بزرگان خویش را بعد از وفات و هجرتشان می دانیم و این در وقتی است که افسوس و آه دیگر کارساز نیست.یادم نمی رود روزی را که خبر آوردند ساواک سید رضا را دستگیر کرده چه ناله هایی که این مادر قهرمان در فراق فرزند نکرد.گفته بودند سید را شکنجه خواهند کرد و تا مرحله ی کشیدن ناخن آزارش می دهند.دل نگران سید رضا بود و . انقلاب که پیروز شد سید بیست و چهار ساعته خویشتن خویش را در راه آرمانی که سیدالشهدا ترسیم نموده بود تلاش میکرد.و در آن وقتی که ریزه خواران و جیره خوران در اندیشه ی رشد در عرصه های مال اندوزی بودند در راه معبود سر از پا نشناخت و همراه پدر در جبهه ها حضور یافت یک ماه مانده به شهادتش از نامه نگاری به مادر دست شست و در آخرین نامه ای لحظاتی قبل از شهادتش نگاشت عرضه داشته بود می دانستم که راهی که انتخاب نموده بودم بی بازگشت و بهمین سبب نامه ننوشتم تا مقداری مهرم از دل مادر بزرگوارم برداشته گردد.پدر که خود راآماده ی میکرد تا بهمراه فرزند برای مرخصی عازم تبریز  گردد با خواسته ای از ناحیه ی سید رضا مواجه می شود سید از او می خواهد که در آستانه عید قربان او را همچون اسماعیل قربانی مقصود نماید.فردای آن روز به ناگاه پدرجنازه ای بر دوش می کشید و نمی دانست که پیکر فرزند است چرا که پدر و پسر در راه مبارزه قوم و خویش نمی شناختند.جنازه ها را که از خاک دشمن بر آمبولانس می گذارد با حاج اکبر آسایش تماس گرفته و جویای حال سید رضا می شود و وی عارض می گردد که پشت آمبولانس را دیگر باره بنگرد  پیاده می شود و نگاه می کند و با پیکر بی جان فرزند مواجه می شود همو که بر دوشش گذاشته و لحظاتی قبل آورده بود.حاج میر اکبر که دو روز قبل در تلفن به من گفته بود با سید رضا خواهد آمد تنها آمد و وقتی از سید رضا پرسیدیم گفت چند روز دیگر او نیز خواهد آمد.بغض غریبی گلویم را می فشرد حاج مظاهری نمی دانست چگونه شهادت سید رضا را خبر دهد چرا که صمیمت عجیبی ما بین مادر و فرزند بود و شاید خواست خدا بود که مادر سی سال بعد از سیدرضا ماند. روح بلند مادر شهید مظاهری فرزانه بانوی بزرگوار صفیه بادی حق »به رحمت خدا پیوست و در جوارش آرامش یافت.همو که شهید بزرگوار سردار لشگر توحید وصیت نموده بود در بهشت منتظرش خواهد ماند تا با هم به بهشت وارد گردند.

مادربزرگ
گم كرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند ِ سبز را
كه در كودكی بسته بودی به بازوی ِ من
در اولین حمله ناگهانی ِ تاتار عشق
خمره دلم
بر ایوان سنگ و سنگ شكست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای ِ راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تكه تكه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم

 

                           حسین پناهی





گاهی سکوت تقیه نیست ترس است و ترس برای عالم و اندیشمند و نخبه مثل آفت در یک مزرعه همه ی رشته ها را پنبه می کند.شاید کسی باور ننماید که من هزاران سال در این شهر غریب زیسته ام.من همان ندای هل من ناصر حسینی هستم که در صحرای کربلا پاسخی برایش یافت نشد.گاها از برخی از اصلاح طلبان شنیده می شود که نامزدهای نام و نشان دار از اصلاح طلبان در این انتخابات ثبت نام نکرده اند.من با جای دیگر کاری ندارم اگر در تبریز،اعلمی را کنار بگذاریم من که به شخصه اصلاح طلبی که عافیت طلب و محافظه کار نباشد در انتخابات مختلف ندیده ام.اسم نمی برم ولی با قاطعیت می گویم که برخی در انتخابات مختلف از احساسات پاک جوانان دانشگاهی سود جستند و وقتی دیدند با نام جناح چپ و یا اصلاح طلبی می توانند بر کرسی مجلس جلوس نمایند بد ندیدند با بیرق آنان وارد کازار انتخابات گردند.بودند کسانی که دانشجویان انجمن اسلامی و پیرو خط امام بخاطر راهیابی اینان به مجلس شب و روز نشناختند و وقتی بر کرسی پارلمان تکیه زدند قدر ندانستند و منافع شخصی خویش را بر منافع ملت ترجیح دادند و اصلا به همین علت بود که اصلاح طلبی در تبریز قهرمان پرور راه به جایی نبرد.ولی من اصلاح طلبی تمام عیارم.من آمده ام که بگویم اگر دیگرانی نیز فرصت عرض اندام می یافتند شاید من آخرین فردی بودم که در کارزار انتخابات لیاقت حضور می یافتم ولی چه کنم با اینکه مرا بجهت خلقیات ویژه ام در دیگر بساط های خویش شریک نمی نمایند در این مهم اجازه ی حضور داده اند.اگر اصلاح طلبان هم قصد ورود داشتند مرا محرم نمی انگاشتند و باز به سراغ همان عافیت طلبانی می رفتند که دوزیستی مسالمت آمیز داشته و یکی به نعل می زنند و یکی به اسب،من خویش را در بازار مکاره ی تبلیغات عرضه نخواهم کرد.من اصلاح طلبی ام که اصولم جمهوریت،اسلامیت و مشی و روش امام راحل و حقوق مردم است.به اقتباس از شهیدی در شب عملیاتی در وصیت نامه ی دوران دفاع مقدس نوشتم که چه بگویم که دیگرشهدا نگفته اند والبته شهدا می گفتند و عمل می کردند و خجلم که ماندم و می خواهم بگویم که ماندیم به نااهلانی رسیدیم که می گویند و عمل نمی کنند.فکر می کردم که چه بگویم که دیگر کاندیداها نگفتند دیدم که چه گویم که دیگرانی که ندای حقوق مردم دادند و وقتی بر کرسی ای جلوس نمودند آن کار دیگر کردند!نگفتند؟چگونه می توانم از سفره های خالی مردم دم زنم در حالیکه فاضلانی والاتر از من پیش تر از آن گفتند و هیچ نکردند.میخواهم تنها بر این نکته اشارتی داشته باشم اعتمادی بر من نیز نیست!انسانی که از بهشت رانده شده و تقلای بازگشت دارد.بازگشتی که در فرصت هشت ساله ی دفاع مقدس اتفاق نیفتاد و با نامحرمانی بسر بردیم که هیچ از دوران رنج و استقامت نمی دانستند.متخلف در این مملکت براحتی بر مسند قدرت می نشیند و می شود .مردم حق دارند اعتراض کنند و خواستار اصلاح امور باشند.من فرانگر نواندیشی ام که با تلفیق سنت و مدرنیته که شاید در نظر بیشتر روشنفکران و متحجرین قابل جمع زدن نیست راه های عبور از دوران انفجار اندیشه را یافته ام.نمی خواهم مردمان دیار عبودیت را با سخنانی کذب فریب داده و پس از راهیابی به مجلس و نیل به هدف روشی دیگر در پیش گیرم از همین ابتدا با جسارت و شجاعت اعلام می دارم که یک اصلاح طلبم.می دانم که با این یک جمله ممکن است آرای زیادی را از دست بدهم ولی رویه ی زندگی من صداقت و صراخت و شفافیت است و نمی توانم بخاطر چند روز دنیا چون گرگانی در لباس میش هر روز در لباسی با قامتی متفاوت و جدید ظاهر گردم.یک اصلاح طلبم و در این راه خیلی بیشتر از تمامی اصلاح طلبان هزینه داده ام.در دوران بعد از انتخابات صراحتا به آقایان،هاشمی،،نمایندگان مجلس،حدادعادل و. نامه نگاشته و یادآور آن گردیدم که به قول آقای قرائتی ما روی خون شهدا زندگی می کنیم ارزان نفروشید.زندگی در جمهوری اسلامی می بایست رنگ خدایی بخود گرفته و خطای کارگزارانی که خود را منتسب به دین خدا می نمایند موجبات فاصله یافتن و احتراز نسل جدید از شریعت را سبب نگردد.من اگر صالح کاندیداتوری مجلس گردم ستادی برای تبلیغ همچون دیگرانی که خویشتن را مبلغند نبوده و ستادهایم را سینه های مردمی می دانم که خواهان فاصله یافتن شعور و شعارند.در راهی که از سالیان دور انتخاب نموده ام از تنهایی و بی همراهی هراسی ندارم.از نسل هابیلیانم و بی هیچ هراس و حزم اندیشی در مقابل قابیلیان و جهل و دروغ و خرافه ساکت نمی نشینم.معتقدم که اگر سنت و مدرنیته موجبات حذف همدیگر را سبب نشده و شرایط ملی،هویت نسلی و اجتماعی و پیشرفت های بشری به طرز شایسته ای لحاظ گردند با تلفیق آن دو نتایج گهرباری نصیب ایران اسلامی خواهد گردید.از همین تریبون به مسئولان اعلام میدارم که اگر امثال بنده فقط در دوران جنگ بدردتان نمی خورند بیایید تا حداقل با همکاری بنده تبریز را از لوث بداندیشان و رانت خواران و چپاولگران پاک سازی نمائیم.اصلاح طلبی در ایران از آن جهت ابتر مانده است که برخی از نواندیشان با بی توجهی به پاره ای آداب و سلوک مبتنی بر سنت های دیرین و ریشه دار و غفلت از مولفه های دیرین هویت ملی و دینی به هرچه بران تر ساختن تیغ بدخواهان مدد رسانده اند.مرز اینجانب با صاحبان قدرت و ثروت،نقد پذیری و شکست انحصارطلبی است.بنده در خصوص حوادث بعد از انتخابات سال 1388،در مقالاتی که نوشته ام و در سایت ها و خبرگزاری های معتبر موجود است به ریشه یابی و باز خوانی و آسیب شناسی پرداخته و رویارویی اندیشه ها را سبب ساز حوادث معرفی نموده ام.اینکه دو گروه عمده ی طرفداران سنت ومدرنیته اغلب نتوانسته اند نقاط مشترکی بیابند و در تقابل با همدیگر پرخاش جویی پیشه کرده و یکی آن دیگری را عامل بیگانه دانسته و وابسته اش معرفی نموده و آن دیگری این یکی را از زمره عوام و جماعت نادان برمی شمارد.گفتگوی تمدن ها اگر با ساز و کار مناسبی پیگیری می شد و اعتماد سازی تا اندازه ای پیش می رفت که منافع ملی به خطر نیفتاده و لوازم گفتگو تا حدی که روابط عرضی میان دو تمدن به رابطه طولی و یک طرفه و یک طرفه مبدل نشود حفظ می شد مواهب عدیده و نتایج درخشانی را نصیب دنیای شرق و غرب می نمود.چرا می بایست غربیان آموزه های عیان در تمدن شرقی چون اخلاق یا قانون را به عنوان پاسدار حیات اجتماعی خویش برگزینند و شرقیان از چنین قالبهایی تهی گردند.طوریکه کشوری که روزی منادی گفتگوی تمدنها بود امروز در گفتگوی درون یک تمدن ره به جایی نبرد.شریعتی در آری این چنین بود برادر» در وصف قربانی محراب و مظهر عدالت و تفکر که ناله ی کودک یتیمی تمام اندامش را مشتعل می کند و در ظلمی که بر زنی یهودی رفته فریاد می کند : اگر کسی از این ننگ بمیرد قابل سرزنش نیست.می گوید:اکنون برادر در وضع و عصر جامعه ای زندگی می کنیم که باز من و هم نژادان و هم طبقه هایم به او نیازمندیم.متاسفانه آنقدر در بوق و کرنا کرده و از مردم دم زده اند که اینجانب(حمیدمظاهری راد) خجالت می کشم از مردم حرف بزنم.

بسمه تعالی

 

بیانیه شماره ی  2 انتخاباتی حمیدمظاهری راد(از حوزه ی تبریز،آذرشهر و اسکو)

 آخرین کلامی که از لبان مبارک امام راحل در آخرین لحظات عمر مبارکشان درآمد این جمله بود:"راه سختی است استقامت کنید"

از خاندان مظاهری میگویم با قدمتی هزار ساله در شهر تبریز،جد پدری ام مرحوم شیخ محمدعلی معروف بود که شخصیتی همچون شیخ خیاط داشته و مردم تبریز فضایل و کرامات متعددی از وی سراغ داشته و نقل می نمایند جد مادری ام هم که میراکبر مظاهری معروفی بود که با اینکه در ایام جوانی از زمین داران مشهور شهر تبریز بود وقتی پس از مجاهدت و ایثار دار فانی را وداع نمود کل زندگی شخصی اش در یک ساک جبهه اش جا میشد چرا که همه زندگی اش را به فقرا و محرومان بخشیده بود چهره ی آشنای جبهه بود و بارها به اذعان اغلب رزمندگان کیلومترها خط دشمن را درنوریده و به قلب دشمن بعثی زده بود همو که تا آخر عمر گهربارخویش در سنگرهای مختلف برای تعالی نظام ارزشی جانفشانی می نمود و در این راه خستگی ناپذیر ظاهر میگردید.از مادری به دنیا آمدم که علاوه بر مجاهدت و تلاش در راه ارزشها و در سنگرهای دفاع مقدس و پشت جبهه و انقلاب خانه اش هنوز هم مامن فقرا و مستمندان بوده و شاید بر تخیل کسی هم نگنجد که فراتر از تمامی مراکز خیریه در این راه خدمات عرضه می نماید.مادری که همپای وی بارها در حالیکه در تظاهراتهای قبل از انقلاب دست در دستش داشتم آماج تیرطاغوتیان قرار گرفته و یکبار هم که هجمه تانکهایشان می رفت تا صدمات جدیی را متوجه مان سازد.خانم مظاهری نامی پر آشنا برای تبریزیانی است که سخاوت و بزرگی او را در تمامی صحنه ها دیده اند.از پدری چشم به هستی گذاشتم که داغ سیدالشهدا داشت و وقتی سینه اش را می گشاید پای روضه هایش همه جمع گردیده و بر جنایات ریاکاران و مزوران تاریخ و ظلمی که بر بشریت و خاندان رسول الله رفته ناله میکنند.بحمدالله از خاندانی که شرحش رفت آموخته ام که اولویت زندگی ام خدمت به خلق الله باشد و زندگی خویش را در مراتب بعدی قرار داده ام.مقتدایم بعد از سیدالشهدا امامی بود که وقتی میرفت طاقت دوری اش را نداشته و با رحلتش چنان برآشفتم که با رحلت ایشان سه بار در آستانه سفر به ابدیت قرار گرفتم چرا که با امام بزرگ شده و در ایشان ذوب گردیده و پیام هایش را جهت زندگی دنیایی ام قرار داده و با حکمش در سیزده سالگی عازم جبهه شده و بارها تا سر حد مرگ رفته بودم شاید تصور این نکته سخت باشد که امروز خواهری در خانه دارم که همسن مدت اصابت تیر خلاص بعثی ها بر سر و گردنم بوده و مادر او را در حالی بدنیا آورد که دوستانم خبر شهادتم را آورده بودند و او اکنون از نقص جسمانی آن دوران در رنج و عذابی شدید می باشد.با قاطعیت می گویم که بجز یک مورد تصادف غیر عمد با خودرو در هیچ مرکز امنیتی،قضایی و انتظامی و پرونده ای نداشته و بجز حقوق مردم با هیچ گروه و جناح و شخصیتی مواجه نشده ام.اینجانب بدلایلی جهت تنویر افکار عمومی و پاسخ به هواداران و آشنایان و مشتاقان لازم می دانم به مواردی اشارتی بنمایم.

1-   بدلیل قانونمندی مایل نمی باشم پیش از موعد تبلیغات رسمی کسی صحبتی در خصوص حتی کاندیداتوری ام نموده وتبلیغ نماید.تریبون بنده وبلاگهایم می باشد و در سالیان اخیر موضع گیری هایم را در وبلاگهایم نموده ام.که البته در بسیاری از موارد مورد استقبال اغلب خبرگزاری ها،سایت ها و وبلاگها و جراید قرار گرفته که بنده در این خصوص اطلاعی نداشته ام.اغلب در مسائل مختلف بی پروا و صراحتا مطالب خویش را نگاشته ام چنانکه رصد مسائل بعد و قبل انتخابات و نگاشته هایم مورد استفاده اغلب سایت ها قرار گرفت.تا بحال نه کارتی چاپ کرده و نه اجازه داده ام از تریبونی به نفع کاندیداتوری ام تبلیغ نمایند.حتی در مجالس گوناگون نگذاشته ام مداحان و سخنوران کاندیداتوری ام را اعلام نمایند.البته با اطمینان می گویم که قدرت رای آوری فوق العاده بالایی دارم.

2-   اطمینان کامل دارم که بجهت موضع گیری هایم مورد حمایت هیچ گروه و جناح و شخصیتی قرارنخواهم گرفت چرا که اغلب آنها از صراحت لهجه ام آزرده اند.با اینکه اصلاح طلبم و در این راه هزینه های فراوانی حتی بیشتر از اصلاح طلبان شهیر پرداخت نموده ام میدانم که نمی توانم با آنها هم کنار بیایم.چرا که در راه دفاع از حقوق ملت پای هیچ سندی که بر ضرر آنان باشد را امضا نکرده و با احدالناسی مصالحه نخواهم کرد.

3-   شایستگی اغلب مردم ایران درقبول مسئولیت و مدیریت از بنده ی حقیر بیشتر است ولی چه کنم که جوانان و در کل مردم متاسفانه در سیستم فعلی نمی توانند ابراز وجود نموده و همچون دوران دفاع مقدس که جوانان جای در جای پای بزرگان نظامی و شریعتی گذاشتند شایستگی های خویش را عرضه دارند.همان زمانی که جوانان این مرز و بوم سالیان سال از همسنان خویش فاصله یافته و کاری حسینی و زینبی کردند.

4-   برای لباس عوض کردن نیامده ام چرا که اگر نیتم این بود می توانستم با توافق با رانت خواران،احزاب،سرمایه سالاران و . چند روز دنیای خویش را بیارایم و آخرت خویش را و زمانی را که در خانه ی قبر با خدای خویش تنهایم به چند روز دنیا بفروشم.اگر لطف خدا نبود در قبال تطمیع اصحاب قدرت و ثروت خود را می باختم.فقط بدلیل ایستادگی در قبال قدرتمندان و انحصارطلبان و اقتدارگران حذف شده و در گوشه ای برای عزت و سرافرازی ملت و میهن می نگارم. 

5-   در زندگی شعار نداده ام،فقط عمل کرده ام.خود و خاندانم در دستگیری از محرومان و . شب و روز نمی شناسیم.بمانند مقالات آتشینم شاید در این دنیای فانی فقط توسط چند نفر که تعدادشان به انگشتان دست نمی رسد نوشته شود.

6-     همان ندایی که در کربلای ایران و شلمچه و ماووت عراق مرا بسوی خود می خواند دوباره صدا می زند این فاطمیون؟

7-   شاید در میان کاندیداها تنها فردی هستم که نیازمند به شناسایی و تحقیق جهت اثبات صلاحیت ندارم چرا که در مراحل و دورانهای مختلف خویش را به بهترین وجه و با صراحت هر چه تمام عرضه نموده و در راه آرمان ابایی از هیچ گروه و قومی نداشته ام.

8-   در صورت صلاحدید مردم تبریز نماینده ای همچون اعلمی و مطهری خواهم بود.نمی خواهم با نام اعلمی قهرمان برای خود کسب اعتبار نمایم.منظورم از این کلام بیان مصادیق است.اعلمی مصداق یک نماینده خوب بود که متاسفانه بجهاتی فرصت خدمت نیافت همو بود که علیرغم اینکه یک اصلاح طلب واقعی بود مشکلات دولت اصلاح طلب را بر نتافته و معترض برخی از اوضاع گردید و مطهری پرتوان که با اینکه از جرگه اصولگرایان بود در اوضاع بعد از انتخابات چشم بر کوتاهی ها و اشتباهات دولت و اصولگرایان نبسته و خواهان محاکمه و مواخذه مقصرین هر دو طرف دعوا گردید.

9-   بنده با صدای بلند فریاد خواهم زد که مسئولان به ملت ایران اعتماد نمایند و هر معترضی را بیگانه نخوانند.بنده به دو جهت اعتراض به وضع موجود را در هر زمان مفید می دانم الف- هر وضعی مطمئنا می تواند بهتر گردد اگر وضع موجود در هر مقطعی بهینه قلمداد شود و مورد انتقاد منتقدان قرار نگیرد تغییر نپذیرفته و امکان اصلاح نمی یابد.ب- چنانکه قبلا گفته ام جهان در حال تحول است و نباید از تغییرات عقب بمانیم البته در قبال تغییرات اجتماعی تا اندازه ای می باید منعطف عمل کرد که به انحراف مبدل نگردد.

10-  ریا کاری را سمی مهلک برای جامعه می دانم و معتقدم می بایست طوری عمل کرد که تزویرکاران فرصت عرضه اندام نیابند.بارها اعلام کرده ام چرا باید عده ای براحتی بتوانند جلد عوض نموده و گرگانی بخاطر مطامعی لباس میش بر تن نمایند؟

11-  مملکت اسلامی می باید با مدیریت علمی اداره گردد. بنده علاوه بر اینکه دانش آموخته ی عالی شیمی هستم تحصیلات خود را در رشته ی مدیریت را نیز در سطح عالی آن به پایان رسانده ام.متاسفانه در وضع موجود عالمان رشته های مختلف به حاشیه رانده شده اند.بنده منتقد دولتم و حداقل بر این نکته وثوق کامل دارم که دولت در جذب نخبگان و عالمان رشته های مختلف ضعیف بوده و برنامه هایش مورد استقبال نخبگان قرار نگرفته طوری که خود اصولگرایان به اتفاق بر این نکته اذعان کرده اند که این دولت از نخبگان رای آوری نداشته،مگر دولت مملکت را با نخبگانش اداره نمی کند؟  

12- در هفته ای که گذشت از طرف شخصیتها،مقامات و مراکز قدرت و ثروت تماسهای فراوانی گرفته شد و بنده با جسارت هر چه تمامتر دعوت اینان را رد نموده و تسلیم نگردیدم.

13- متفاوت ترینم چرا که اگر وجود شخصیتی چون اعلمی عزیز نبود با قاطعیت می گفتم که حداقل در آذربایجان اصلاح طلبی بمانند بنده در صحنه حضور پیدا ننموده است.

14- شاید گذر عده ای بر مدعیان دروغین بیفتد و در خصوص  بنده حقیر و شخصیتم سوالاتی از آنان بکنند البته که اینان  بدلیل ایستادگی ام در مقابل زیاده خواهی هایشان دلخوری هایی شدید دارند.چراکه پای حقوق ملت زر خرید کسی نشده و مفتخرم به اینکه مورد تائید زیاده خواهان نخواهم بود.


آخرین جستجو ها

Mark's info تدریس خصوصی المپیاد ریاضی- معلم خصوصی المپیاد ریاضی- 09102878521 . دانش اموز برتر كسب و كار در جهان مجازى Walter's style سلام دومی هااااااا stalcongeoprin Elizabeth's style Nowhere Land